ی.قاتل.عاشق
#ی.قاتل.عاشق
#پارت.سیزدهم
از زبون #حوری
رفتیم دفتر کاراگاهی سرا هنوز نیومده ودن دفتر خیلی کثیف بود با دخترا گفتیم سریع تا قبل اینکه پسرا بیان تمیز کنیم مشغول تمیز کردن شدیم که توی یه کشو یه پروندههایی پیدا کردم لای پرونده ها پیتزا بود خلاصه تمیزکاریمون تموم شد بالاخره بعد دوساعت اقایون تشریف اوردن
کریص:واوو چه برقی میزنه😲
حوری:ببند مگس نره توش😂
چانیول:پیتزاها کجان پس؟؟
سیلدا:حوری انداخت رفت😄
سهون:تف تو روحتون اون پیتزاها هنوز روشون باید کار میکردیم
سیلدا:تشریف ببرید از توی سطل زباله پیدا کنیدشون😜
کریص:امر دیگر
چانیول:میگم خوبه لوهان نیومده وگرنه انقد حرص میخورد همین جا میوفتاد صکته میکرد پول دفن و کفنشم نداریم😐
سهون:گگووززووععااا پص دوکبوکی عایی که گذاشته بودماینجا کجان
رویا:ریختم سطل زباله😌
چانیول:کارمون دراومد دیگه😐
همون موقع تلفن دفتر زنگ خورد کریص جواب داد بعد یه ساعت خوب و اهم و اوهوم کردن قطع کرد🤲🏿
حوری:خدایا شکرت زر زدنش تموم شد
مبینا:حالا بنال ببینیم کی بود🥱
کریص:رعیس بود
سیلدا:چیگفت
کریص:گفت باید یه پرونده رو مشترک حل کنیم😫
چانیول:بدبخت شدیم رفت😖
سهون:تا کی وقت داریم
کریص:تا سه ماه دیگه درست وقتی که دفتر دخترا جا به جا میشه باید پرونده رو تحویل بدیم🤒
رویا:پرونده چی هست؟؟
کریص:درمورد پدر مادرای چندتا دختر که کشته شدن☠
حوری:اوم...
مبینا:خوب...
رویا:اونا...
چانیول:خو درست حرف بزنید ببینیم چی میگید😤
سیلدا:اونا پدر و مادرای مان که کشته شدن
سهون:ولی مگه شما خواهر نیستین:||
نشستیم پشت میزامون همه چیز و برایپسرا توضیح دادیم اوناعم اخرش یه اهان گفتن رفتن به کاراشون برسن
حوری:من فعلا میدونم تقصیر یه بانده خیلی بزرگه🙄
سیلدا:اونا چندین تا قصر متروکه تو کشورهای مختلف دارن...
#ادامه.دارد•-•✨
#پارت.سیزدهم
از زبون #حوری
رفتیم دفتر کاراگاهی سرا هنوز نیومده ودن دفتر خیلی کثیف بود با دخترا گفتیم سریع تا قبل اینکه پسرا بیان تمیز کنیم مشغول تمیز کردن شدیم که توی یه کشو یه پروندههایی پیدا کردم لای پرونده ها پیتزا بود خلاصه تمیزکاریمون تموم شد بالاخره بعد دوساعت اقایون تشریف اوردن
کریص:واوو چه برقی میزنه😲
حوری:ببند مگس نره توش😂
چانیول:پیتزاها کجان پس؟؟
سیلدا:حوری انداخت رفت😄
سهون:تف تو روحتون اون پیتزاها هنوز روشون باید کار میکردیم
سیلدا:تشریف ببرید از توی سطل زباله پیدا کنیدشون😜
کریص:امر دیگر
چانیول:میگم خوبه لوهان نیومده وگرنه انقد حرص میخورد همین جا میوفتاد صکته میکرد پول دفن و کفنشم نداریم😐
سهون:گگووززووععااا پص دوکبوکی عایی که گذاشته بودماینجا کجان
رویا:ریختم سطل زباله😌
چانیول:کارمون دراومد دیگه😐
همون موقع تلفن دفتر زنگ خورد کریص جواب داد بعد یه ساعت خوب و اهم و اوهوم کردن قطع کرد🤲🏿
حوری:خدایا شکرت زر زدنش تموم شد
مبینا:حالا بنال ببینیم کی بود🥱
کریص:رعیس بود
سیلدا:چیگفت
کریص:گفت باید یه پرونده رو مشترک حل کنیم😫
چانیول:بدبخت شدیم رفت😖
سهون:تا کی وقت داریم
کریص:تا سه ماه دیگه درست وقتی که دفتر دخترا جا به جا میشه باید پرونده رو تحویل بدیم🤒
رویا:پرونده چی هست؟؟
کریص:درمورد پدر مادرای چندتا دختر که کشته شدن☠
حوری:اوم...
مبینا:خوب...
رویا:اونا...
چانیول:خو درست حرف بزنید ببینیم چی میگید😤
سیلدا:اونا پدر و مادرای مان که کشته شدن
سهون:ولی مگه شما خواهر نیستین:||
نشستیم پشت میزامون همه چیز و برایپسرا توضیح دادیم اوناعم اخرش یه اهان گفتن رفتن به کاراشون برسن
حوری:من فعلا میدونم تقصیر یه بانده خیلی بزرگه🙄
سیلدا:اونا چندین تا قصر متروکه تو کشورهای مختلف دارن...
#ادامه.دارد•-•✨
۱.۰k
۱۷ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.