گروهی از مسلمانان عازم سفر شدند وبرای انکه در راه دچار کم

گروهی از مسلمانان عازم سفر شدند وبرای انکه در راه دچار کمبود اذوقه نشوند "نعیمان "را به عنوان مسئول توزیع وتقسیم غذا برگزیدند در بین راه یکی از کاروانیان به نام "سویبط"گرسنه شد ونزد نعیمان رفت تا برای سیر کردن خود چیزی از او بگیرد .
نعیمان گفت:"بگذار همه بیایند بعد".
از این برخوردسویبط کمی ناراحت شد وتصمیم گرفت هر طور که شده ان را تلافی کند کاروانیان به راه خود ادامه دادند تا انکه به کاروان دیگری رسیدند سویبط نزد اهل کاروان رفت وگفت:"من یک بنده دارم که می خواهم بفروشمش ایا شما او را می خرید ؟"
انها با اشتیاق گفتند :"اری"
سویبط گفت :"ولی این بنده من خیلی خوش زبان وشوخ است به شما خواهد گفت که من ازادم نه بنده.
اگردیدید چنین می گوید او را ببرید وبه حرفش اعتنا نکنید "
انها هم پذیرفتند وبنده سویبط را در مقابل ده ماده شتر جوان از او خریدند .
سویبط خریداران را نزد نعیمان اورد واو را به عنوان بنده خود تحویل خریداران داد انها بلافاصله طنابی درگردن نعیمان انداختند تا مبادا بنده ای که خریده بودند فرار کند
هرچه نعیمان می گفت :"این مرد شما را مسخره می کند من ازادم "انها قبول نمیکردند وگفتند :"ماجرای تو را میدانیم "واو را می کشیدند وبا خود می بردند
بدین ترتیب سویبط از نعیمان انتقام گرفت وبرخورد اورا برسرغذا حسابی تلافی کرد .
وقتی همسفران از ماجرا باخبر شدند خود را به خریداران رساندند وپس از بیان حقیقت اورا ازدست انان رها ساختند .
حکایت شوخی سویبط ونعیمان را که برای رسول الله(ص)تعریف کردند ان حضرت مدتی می خندید .



گروه مانا
(تیریژ)
دیدگاه ها (۳)

نالی "مه لا موحه ممه دی کوری مه لاعوسمانی بالخی" نام کتاب : ...

یک…یک درخت میتواند شروع یک جنگل باشد؛یک لبخند میتواند آغازگر...

عاشق باشید و عشق بورزید وبدانید که هر چیزی رفتنی و گذشتنی اس...

گویند هر انسانی یکی شبه خود دارد،درست مثل دو نیمهء سیب،که اگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط