گفتم : تو چرا دور تر از خواب و سرابی ؟
گفتم : تو چرا دور تر از خواب و سرابی ؟
گفتی : که منم با تو ولیکن تو نقابی
فریاد کشیدم : تو کجایی؟ تو کجایی؟
گفتی : که طلب کن تو مرا تا که بیابی
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش
گفتم : که عطش می کُشدم در تب صحرا
گفتی ^ که مَجوی آب و عطش باش سراپا
گفتم : که نشانم بده گر چشمه ای آن جا ست
گفتی : چو شدی تشنه ترین قلب تو دریاست
گفتم : که در این راه کو نقطه ی آغاز ؟
گفتی : که تویی تو ، خود پاسخ این راز
گفتی : که منم با تو ولیکن تو نقابی
فریاد کشیدم : تو کجایی؟ تو کجایی؟
گفتی : که طلب کن تو مرا تا که بیابی
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش
گفتم : که عطش می کُشدم در تب صحرا
گفتی ^ که مَجوی آب و عطش باش سراپا
گفتم : که نشانم بده گر چشمه ای آن جا ست
گفتی : چو شدی تشنه ترین قلب تو دریاست
گفتم : که در این راه کو نقطه ی آغاز ؟
گفتی : که تویی تو ، خود پاسخ این راز
۴.۳k
۲۲ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.