اجازه گرفته ام
اجازه گرفته ام
از تو...
ازهمانےکه مهرت رابه دلم انداختــ
انصافاخودت نگاه کن..
چگونه میتوانستم قیداین همه
مهربانےچشمهایت رابزنم...
رخصت داد..
من اتاقم راجمع کردم
وآمدم کنج دلت جاخوش کردمــ...
میدانےچیست؟؟؟
ازقدیم هم گفته اند:
هیچ جاخانه آدم نمیشود...
از تو...
ازهمانےکه مهرت رابه دلم انداختــ
انصافاخودت نگاه کن..
چگونه میتوانستم قیداین همه
مهربانےچشمهایت رابزنم...
رخصت داد..
من اتاقم راجمع کردم
وآمدم کنج دلت جاخوش کردمــ...
میدانےچیست؟؟؟
ازقدیم هم گفته اند:
هیچ جاخانه آدم نمیشود...
۱۸۲
۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.