پارت سه
پارت سه
وقتی رسیدی اشپزخونه دیدی پاستیل ها از طبقه بالا کابینت ریختن پایین وجونگکوک دراز به دراز افتاده زمین دویدی طرفش و سرشو بلند کردی گذاشتی روی پاهات
ا.ت:جونگکوکی حالت خوبه
جونگکوک:اخی پروانه های دور سرم چقدر قشنگن
با هزار جور سختی تونستی بلندش کنی وببری سمت تخت گذاشتی روی تخت خودش رفتی وسایل پزشکیتو اوردی نشستی کنارش وخون روی سرشو پانسمام کردی همش وول میخورد که داد زدم یه جا وایسا احمق اینقدر تکون نخور
بیچاره از ترسش حتی انگشتاشو هم تکون نداد به از پانسمان کردنش یه دارو ارام بخش بهش دادم وپتورو کشیدم روش رفتم روی تخت خودم همش دلتنگ مامانم بودم یعنی الان داره چیکار میکنه بالاخره خوابم برد صبح با صدای کوکی بیدار شدم دیدم کت شلوار پوشیده واماده شده
جونگکوک:چته خوشگل ندیدی
ا.ت:برو بابا
بلند شدم ولباسام رو پوشیدم وبه جین زنگ زدم
جین:سلام خواهری من دم درم بیا
ا.ت:چه زود اومدی باشه الان میام
با جونگکوک خداحافظی کردی ودوان دوان سوار ماشین جین شده
جین:چه خبرته
ا.ت:اه فقط میخوام یکم از این خونه دور شم
جین:باشه پس بزن بریم تورو دم در بیمارستان پیاده کرد و رفت میخواستی بری که یکی دستت رو گرفت و کشید تو بغلش با بوی عطر تنش فهمیدی....
اینم برای اونا که گفتم زودتر بزارم ممنون
وقتی رسیدی اشپزخونه دیدی پاستیل ها از طبقه بالا کابینت ریختن پایین وجونگکوک دراز به دراز افتاده زمین دویدی طرفش و سرشو بلند کردی گذاشتی روی پاهات
ا.ت:جونگکوکی حالت خوبه
جونگکوک:اخی پروانه های دور سرم چقدر قشنگن
با هزار جور سختی تونستی بلندش کنی وببری سمت تخت گذاشتی روی تخت خودش رفتی وسایل پزشکیتو اوردی نشستی کنارش وخون روی سرشو پانسمام کردی همش وول میخورد که داد زدم یه جا وایسا احمق اینقدر تکون نخور
بیچاره از ترسش حتی انگشتاشو هم تکون نداد به از پانسمان کردنش یه دارو ارام بخش بهش دادم وپتورو کشیدم روش رفتم روی تخت خودم همش دلتنگ مامانم بودم یعنی الان داره چیکار میکنه بالاخره خوابم برد صبح با صدای کوکی بیدار شدم دیدم کت شلوار پوشیده واماده شده
جونگکوک:چته خوشگل ندیدی
ا.ت:برو بابا
بلند شدم ولباسام رو پوشیدم وبه جین زنگ زدم
جین:سلام خواهری من دم درم بیا
ا.ت:چه زود اومدی باشه الان میام
با جونگکوک خداحافظی کردی ودوان دوان سوار ماشین جین شده
جین:چه خبرته
ا.ت:اه فقط میخوام یکم از این خونه دور شم
جین:باشه پس بزن بریم تورو دم در بیمارستان پیاده کرد و رفت میخواستی بری که یکی دستت رو گرفت و کشید تو بغلش با بوی عطر تنش فهمیدی....
اینم برای اونا که گفتم زودتر بزارم ممنون
۱۲.۴k
۰۶ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.