خاطره
#خاطره
@raviankomil
شهیدی رو پیدا کردیم که قمقمه اش پر بود از آبی زلال و گوارا
ده سال از شهادتش می گذشت ، اما قمقمه اش همچنان آبی شفاف داشت و خوش طعم‼ ️
یکی از بچه ها رفته سراغ چند تا کارشناس آب و مسائل کشاورزی
ازشون پرسید: اگر آبی دوازده سال زیر خاک بمونه ، چی میشه؟
خیلی عادی گفتند: خب معلومه! خواه ناخواه تبدیل به لجن میشه⚠ ️
مقداری از آب قمقمه ی شهید رو ریخت و داد به کارشناسان
وقتی خوردند ، ازشون پرسید: این آبی که خوردید چه جوری بود
گفتند: هیچی ! آبی تازه و زلال ، بدون ماندگی ... خنده اش گرفت❗ ️
کارشناسان با تعجب پرسیدند: چیه⁉ ️
◀ ️قمقمه رو نشانشان داد و گفت: این آبی که شما خوردید متعلق به این قمقمه است که دوازده سال تمام زیر خاک کنار یک شهید بوده
مات و مبهوت به هم نگاه می کردند. از صلواتی که فرستادند میشد فهمید حالتشون عوض شده ... سربازی که در تفحص کار می کرد اومد پیشم و گفت: مادرم مریضه
گفتم : خب برو مرخصی ... برو که ببریش دکتر
گفت: نه! به این حرفا نیست. می دونم چطور درمانش کنم
جرعه ای از آب قمقمه ی شهید رو با خودش برد تهران
بعد از چند روز با شادمانی برگشت
می گفت: مادرم آب قمقمه رو خورد
به امید خدا خیلی زود خوب شد...
راوی: حمید داوود آبادی
📚 منبع: کتاب تفحص ، صفحه ۷۰
@raviankomail
@raviankomil
شهیدی رو پیدا کردیم که قمقمه اش پر بود از آبی زلال و گوارا
ده سال از شهادتش می گذشت ، اما قمقمه اش همچنان آبی شفاف داشت و خوش طعم‼ ️
یکی از بچه ها رفته سراغ چند تا کارشناس آب و مسائل کشاورزی
ازشون پرسید: اگر آبی دوازده سال زیر خاک بمونه ، چی میشه؟
خیلی عادی گفتند: خب معلومه! خواه ناخواه تبدیل به لجن میشه⚠ ️
مقداری از آب قمقمه ی شهید رو ریخت و داد به کارشناسان
وقتی خوردند ، ازشون پرسید: این آبی که خوردید چه جوری بود
گفتند: هیچی ! آبی تازه و زلال ، بدون ماندگی ... خنده اش گرفت❗ ️
کارشناسان با تعجب پرسیدند: چیه⁉ ️
◀ ️قمقمه رو نشانشان داد و گفت: این آبی که شما خوردید متعلق به این قمقمه است که دوازده سال تمام زیر خاک کنار یک شهید بوده
مات و مبهوت به هم نگاه می کردند. از صلواتی که فرستادند میشد فهمید حالتشون عوض شده ... سربازی که در تفحص کار می کرد اومد پیشم و گفت: مادرم مریضه
گفتم : خب برو مرخصی ... برو که ببریش دکتر
گفت: نه! به این حرفا نیست. می دونم چطور درمانش کنم
جرعه ای از آب قمقمه ی شهید رو با خودش برد تهران
بعد از چند روز با شادمانی برگشت
می گفت: مادرم آب قمقمه رو خورد
به امید خدا خیلی زود خوب شد...
راوی: حمید داوود آبادی
📚 منبع: کتاب تفحص ، صفحه ۷۰
@raviankomail
۲.۱k
۲۹ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.