قسمت چهل و دوم نمی کشمت

( قسمت چهل و دوم: نمی کشمت )
.
سوار ماشین که شدیم، زل زده بود به من ... .
- به چی زل زدی؟ ...
- جمله ای که چند لحظه قبل گفتی ... یعنی قصد کشتن من رو نداری؟ ... .
محکم و با عصبانیت بهش چشم غره رفتم ... من هرچی باشم و هر کار کرده باشم تا حالا کسی رو نکشتم ... تا مجبور هم نشم نمی کشم ... تو هم اگر می خوای صحیح و سالم برگردی و آدم دیگه ای هم آسیب نبینه بهتره هر چی میگم گوش کنی ... و الا هیچی رو تضمین نمی کنم... حتی زنده برگشتن تو رو ... .
.
بردمش کافه ... .
- من لیموناد می خورم ... تو چی می خوری؟ ... یه نگاه بهش انداختم و گفتم ... فکر الکل رو از سرت بیرون کن ... هم زیر سن قانونی هستی؛ هم باید تا آخر، کل هوش و حواست پیش من باشه ... .
.
منتظر بودم و به ساعتم نگاه می کردم که سر و کله شون پیدا شد ... ای ول استنلی، زمان بندیت عین همیشه عالیه...
.
.
پاشون رو که گذاشتن داخل، نفسش برید ... رنگش شد عین گچ ... سرم رو بردم نزدکیش ... به نفعته کنارم بمونی و جم نخوری بچه ... یکی مردونه روی شونه اش زدم و بلند شدم ...
.
.
یکی یکی از در کافه میومدن تو ... .
- هی بچه ها ببینید کی اینجاست؟ ... چطوری مرد؟ ... .
یکی از گنگ های موتور سواری بود که با هم ارتباط داشتیم ...
.


#شیعه
#ره_یافته
#تازه_مسلمان
دیدگاه ها (۲)

( قسمت چهل و سوم: قول شرف ).تمام مدتی که ما با هم حرف می زدی...

( قسمت چهل و چهارم: مسیر آتش ).مقصد دوم مون یکی از مراکز موا...

( قسمت چهل و یک: جوجه مواد فروش ).هنوز از مدرسه زیاد دور نشد...

یعقوب لیث سیستانی ؛ #پادشاه سلسله #صفاریان و نخستین شهریار ا...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

این پست رو BBC تو نقد کسایی که می گن "" حشره خوار "" کردن مل...

هر موقع میدیدمش خنده روی لبش بود یه روز بهش گفتم خوشبحالت......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط