اشک حسرت پارت
#اشک حسرت #پارت ۳۷
آسمان :
پیاده شدم وزیر لب تشکر کردم در رو بست وباهام هم قدم شد باورم نمی شد به این راحتی به آرزوهام برسم با هم وارد کافه ای شدیم که اولین بار بود اومده بودم همراه سعید تا کنار میزی که کنار پنجره بود رفتم صندلی برام کشید ومن معذب نشستم پس آقا بلد بود چطوری با خانم ها رفتار کنه مثله یه جنتلمن واقعی درست بود سالها سعید رو دوست داشتم ولی به اندازه سر سوزنی نمی شناختمش ونمی دونستم رفتارش چجوریه فقط همیشه می دیدم با هدیه خیلی خوب رفتار می کنه وفکر می کردم این رفتار فقط مختص هدیه است ولی حالا می دیدم اون رفتار شامل منم میشه
رو به روم نشست ومن اصلا دوست نداشتم به فضای قشنگ وآروم کافه نگاه کنم وفقط دوست داشتم اونو نگاه کنم وبیشتر بشناسمش
سعید از پنجره بیرون رو نگاه کرد وگفت : قبلا اینجا زیاد میومدم
نگاهی کوتاه به محیط کافه انداختم وگفتم : قشنگه
سعید: اره قشنگه ...آسمان
نگاهم رو به چشای خوشرنگش انداختم
سعید : خیلی باهات حرف دارم
- اومدم که بشنوم
سعید : اگه بعد از حرفام نظرت عوض شد می تونی بری
- نظرم در مورد چی عوض بشه
سعید : میگم
پسر جونی با لباس فرم اومد نزدیک وگفت : چی میل...سعید ؟
سعید : خوبی محمدرضا
پسره : می دونی چند ساله ندیدمت
سعید : چقدر عوض شدی
پسره : چی می خورید بیارم اگه فرهاد بدونه اومدی اینجا
سعید : خودم میام پیشش
پسره : چی بیارم
سعید نگاهم کرد وگفت : چی می خوری
- اگه میشه تو سفارش بده
سعید سفارش داد وبا رفتن پسره گفت :چند سال پیش پاتوق من اینجا بود گاهی با امید آیدینم میومدیم اینجا بیش از حد خوشگذرون بودم واصلا خونه بند نبودم تو خونمون هر روز بحث بود برادر بزرگم حمید وپدرم همیشه بی تفاوت از کنارشون گذشتم حمید یه دختررو خیلی دوست داشت ولی اون دختر اونی نبود که حمید فکر می کردپدرم سخت مخالف ازدواجشون بود واز من خواست که دختره رو رد کنم چون برادرم رو نابود می کنه بخاطر حمید این کارو نکردم می دونستم یه روز بهش ثابت میشه که الهه اونی نیست که فکر می کنه ولی حمید ول کردورفت وپدرم روتنها گذاشت حمید همه کاره ای شرکت بابا بود با رفتنش همه چیز بهم ریخت وروز به روز مشکلات پدرم بیشترمی شد ومن دیر فهمیدم چی به سرمون اومده تا خواستم به پدرم کمک کنم ورشکست شد وسکته کرد ...
ناراحت سرشو انداخت پایین وگفت : همش خودم رو مقصر می دونم من هیچ کاری برای پدرم نکردم واون هیچ وقت چیزی به روم نیاورد....
آسمان :
پیاده شدم وزیر لب تشکر کردم در رو بست وباهام هم قدم شد باورم نمی شد به این راحتی به آرزوهام برسم با هم وارد کافه ای شدیم که اولین بار بود اومده بودم همراه سعید تا کنار میزی که کنار پنجره بود رفتم صندلی برام کشید ومن معذب نشستم پس آقا بلد بود چطوری با خانم ها رفتار کنه مثله یه جنتلمن واقعی درست بود سالها سعید رو دوست داشتم ولی به اندازه سر سوزنی نمی شناختمش ونمی دونستم رفتارش چجوریه فقط همیشه می دیدم با هدیه خیلی خوب رفتار می کنه وفکر می کردم این رفتار فقط مختص هدیه است ولی حالا می دیدم اون رفتار شامل منم میشه
رو به روم نشست ومن اصلا دوست نداشتم به فضای قشنگ وآروم کافه نگاه کنم وفقط دوست داشتم اونو نگاه کنم وبیشتر بشناسمش
سعید از پنجره بیرون رو نگاه کرد وگفت : قبلا اینجا زیاد میومدم
نگاهی کوتاه به محیط کافه انداختم وگفتم : قشنگه
سعید: اره قشنگه ...آسمان
نگاهم رو به چشای خوشرنگش انداختم
سعید : خیلی باهات حرف دارم
- اومدم که بشنوم
سعید : اگه بعد از حرفام نظرت عوض شد می تونی بری
- نظرم در مورد چی عوض بشه
سعید : میگم
پسر جونی با لباس فرم اومد نزدیک وگفت : چی میل...سعید ؟
سعید : خوبی محمدرضا
پسره : می دونی چند ساله ندیدمت
سعید : چقدر عوض شدی
پسره : چی می خورید بیارم اگه فرهاد بدونه اومدی اینجا
سعید : خودم میام پیشش
پسره : چی بیارم
سعید نگاهم کرد وگفت : چی می خوری
- اگه میشه تو سفارش بده
سعید سفارش داد وبا رفتن پسره گفت :چند سال پیش پاتوق من اینجا بود گاهی با امید آیدینم میومدیم اینجا بیش از حد خوشگذرون بودم واصلا خونه بند نبودم تو خونمون هر روز بحث بود برادر بزرگم حمید وپدرم همیشه بی تفاوت از کنارشون گذشتم حمید یه دختررو خیلی دوست داشت ولی اون دختر اونی نبود که حمید فکر می کردپدرم سخت مخالف ازدواجشون بود واز من خواست که دختره رو رد کنم چون برادرم رو نابود می کنه بخاطر حمید این کارو نکردم می دونستم یه روز بهش ثابت میشه که الهه اونی نیست که فکر می کنه ولی حمید ول کردورفت وپدرم روتنها گذاشت حمید همه کاره ای شرکت بابا بود با رفتنش همه چیز بهم ریخت وروز به روز مشکلات پدرم بیشترمی شد ومن دیر فهمیدم چی به سرمون اومده تا خواستم به پدرم کمک کنم ورشکست شد وسکته کرد ...
ناراحت سرشو انداخت پایین وگفت : همش خودم رو مقصر می دونم من هیچ کاری برای پدرم نکردم واون هیچ وقت چیزی به روم نیاورد....
- ۸.۶k
- ۱۲ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط