تجربه نزدیک به مرگ
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم. یک روز صبح در حالی که مشغول زیارت بقیع بودم، متوجه شدم که مأمور وهابی دوربین یک پسر بچه را که می خواست از بقیع عکس بگیرد را گرفته، جلو رفتم او به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسر بچه تحویل دادم.
بعد به انتهای قبرستان رفتم. من در حال خواندن زیارت عاشورا بودم که به مقابل قبر عثمان رسیدم. همان مأمور وهابی دنبال من آمد و چپ چپ به من نگاه می کرد. یکباره کنار من آمد و دستم را گرفت و به فارسی و با صدای بلند گفت: چی گفتی!؟ لعن می کنی؟
گفتم: نه خیر. دستم رو ول کن. اما او همینطور داد میزد و با سر و صدا، بقیه مأمورین را دور خودش جمع کرد. در همین حال یکدفعه به
من نگاه کرد و حرف زشتی را به مولا امیرالمؤمنین علیه السلام زد. من دیگر سکوت را جایز ندانستم. تا این حرف زشت از دهان او خارج شد و بقیه زائران شنیدند، دیگر سکوت را جایز ندانستم. یکباره کشیده محکمی به صورت او زدم. بلافاصله چهار مأمور به سر من ریختند و شروع به زدن کردند. یکی از مأمورین ضربه ی محکمی به کتف من زد که درد آن تا ماهها اذیتم می کرد. چند نفر از زائرین جلو آمدند و مرا از زیر دست آنها خارج کردند و سریع فرار کردم.
اما در لحظات بررسی اعمال، ماجرای درگیری در قبرستان بقیع را به من نشان دادند و گفتند: شما خالصانه و فقط به عشق مولا علی علیهالسلام با آن مأمور درگیر شدید و کتف شما آسیب دید. برای همین ثواب جانبازی در رکاب مولا علی (ع) در نامه عمل شما ثبت شده است.
🔹البته این ماجرا نباید دستاویزی برای برخورد با مامورین دولت سعودی گردد.
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
#امام_علی_علیه_السلام #امام_علی_ع #سلام_بر_اهل_بیت
#سه_دقیقه_تا_قیامت
#کاشی
#کاشی_سنتی
#کاشی_نوشته
✍ اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم. یک روز صبح در حالی که مشغول زیارت بقیع بودم، متوجه شدم که مأمور وهابی دوربین یک پسر بچه را که می خواست از بقیع عکس بگیرد را گرفته، جلو رفتم او به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسر بچه تحویل دادم.
بعد به انتهای قبرستان رفتم. من در حال خواندن زیارت عاشورا بودم که به مقابل قبر عثمان رسیدم. همان مأمور وهابی دنبال من آمد و چپ چپ به من نگاه می کرد. یکباره کنار من آمد و دستم را گرفت و به فارسی و با صدای بلند گفت: چی گفتی!؟ لعن می کنی؟
گفتم: نه خیر. دستم رو ول کن. اما او همینطور داد میزد و با سر و صدا، بقیه مأمورین را دور خودش جمع کرد. در همین حال یکدفعه به
من نگاه کرد و حرف زشتی را به مولا امیرالمؤمنین علیه السلام زد. من دیگر سکوت را جایز ندانستم. تا این حرف زشت از دهان او خارج شد و بقیه زائران شنیدند، دیگر سکوت را جایز ندانستم. یکباره کشیده محکمی به صورت او زدم. بلافاصله چهار مأمور به سر من ریختند و شروع به زدن کردند. یکی از مأمورین ضربه ی محکمی به کتف من زد که درد آن تا ماهها اذیتم می کرد. چند نفر از زائرین جلو آمدند و مرا از زیر دست آنها خارج کردند و سریع فرار کردم.
اما در لحظات بررسی اعمال، ماجرای درگیری در قبرستان بقیع را به من نشان دادند و گفتند: شما خالصانه و فقط به عشق مولا علی علیهالسلام با آن مأمور درگیر شدید و کتف شما آسیب دید. برای همین ثواب جانبازی در رکاب مولا علی (ع) در نامه عمل شما ثبت شده است.
🔹البته این ماجرا نباید دستاویزی برای برخورد با مامورین دولت سعودی گردد.
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
#امام_علی_علیه_السلام #امام_علی_ع #سلام_بر_اهل_بیت
#سه_دقیقه_تا_قیامت
#کاشی
#کاشی_سنتی
#کاشی_نوشته
۱۴۰.۵k
۲۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.