چوپانی ماری را از میان بوته های آتش گرفته نجات داد و خورج
چوپانی ماری را از میان بوته های آتش گرفته نجات داد و خورجین گذاشته و به راه افتاد..
چند قدمی که گذشت مار از خورجین بیرون آمد و گفت: به گردنت بزنم یا به لبت؟ چوپان :گفت: آیا سزای خوبی این است؟ مار :گفت سزای خوبی بدی است...
و قرار شد تا از کسی سوال کنند به روباهی رسیدند و از او پرسیدند چاره کار را روباه :گفت من تا صورت واقعه را نبینم نمیتوانم حکم کنم..
برگشته و مار را درون بوته ها آتش انداختند مار به استمداد برآمد و روباه گفت: بمان تا رسم خوبی از جهان بر افکنده نشود
نه باید مثل چوپان خوب خوب بود و نه مثل مار بد بد!باید مثل روباه بود و دانست چه کسی ارزش خوبی کردن دارد ..
چند قدمی که گذشت مار از خورجین بیرون آمد و گفت: به گردنت بزنم یا به لبت؟ چوپان :گفت: آیا سزای خوبی این است؟ مار :گفت سزای خوبی بدی است...
و قرار شد تا از کسی سوال کنند به روباهی رسیدند و از او پرسیدند چاره کار را روباه :گفت من تا صورت واقعه را نبینم نمیتوانم حکم کنم..
برگشته و مار را درون بوته ها آتش انداختند مار به استمداد برآمد و روباه گفت: بمان تا رسم خوبی از جهان بر افکنده نشود
نه باید مثل چوپان خوب خوب بود و نه مثل مار بد بد!باید مثل روباه بود و دانست چه کسی ارزش خوبی کردن دارد ..
۸.۰k
۲۰ آبان ۱۴۰۲