مومن شوی و دور و برت غار نباشد

مومن شوی و دور و برت غار نباشد
از درد بمیری و عزادار نباشد

دعوا کنی و پشت سرت اشک بریزد
ویران شده برگردی و اینبار نباشد

مستاصل و بی حوصله در خانه بچرخی
از این همه سهمت بجز آوار نباشد

در خاطره دنبال کمی شانه بگردی
سخت است که جز شانه دیوار نباشد...

با گریه دو خط نامه آخر بنویسی
که درد سرت رفت... ولی دار نباشد

وقتی که غم خاطره هایش خفه ات کرد
در پاکت نفرین شده سیگار نباشد




علی صفری
دیدگاه ها (۹)

شب یلداست شب از تو به دلگیری هاستشب  دیوانگــی  اغلب  زنجیــ...

#بابک_فروزان

ﮔﺎﻫﻰ ﺁﺩﻡ ﻳﻜﻰ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﺗﺸﺎﺑﻬﯽ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ،ﺍﻣﺎ ﺷﻴﻔ...

چمدان بسته ام خداحافظ ماندن اینجا بهانه می خواهدچتر بستن به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط