تکپارتی
از جونگ کوک و ات
نشسته بودم تنها تو خونه با تیغ داشتم روی دستم خراش ایجاد میکردم اگه همین الان رگم بزنم کسی اصلا براش مهم هست معلومه که نه دوستام که سرشون به کار خودشونه جونگ کوک هم که درگیر کارشه وقتی هم میاد خونه به من توجه نمیکنه میره سراغ گیم زدن
حتی گیم زدن از من هم بیشتر دوست داره
خدایااا میخواستم تیغ محکم تر بزنم از این زندگی کوفتی راحت شم که یهو صدای کلید اومد دیدم در داره باز میشه سریع تیغ رو انداختم زیر مبل و آستین لباسم دادم پایین جونگ کوک وارد خونه شد سلام کردم بهش اونم با سردی جواب داد کتش رو رو جالباسی گذاشت و رفت تو اتاق من واقعا دیگه تحمل این سرد بودن رفتارش رو نداشتم تو این چند ماه من افسردگی شدید پیدا کرده بودم به فکر خودکشی بودم ولی اون حتی ذره ای هم متوجه نشده بود کل دستام پر پود از خراش های تیغ ولی چون لباس آستین بلند میپوشم نمیتونه ببینه حتی نمیپرسه چرا تو تابستون لباس آستین بلند پوشیدی مهم نیست امشب کار رو تموم میکنم خودم از شر این زندگی کوفتی راحت میکنم
...ادامه تو کامنت....
#اد.جئون/#جئون.لئورآ
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.