ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی

ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی

که چشمش وقت گل چیدن به چشم باغبان افتد
دیدگاه ها (۳)

بر شــانــه بـیفشــان و مــزن شـانـه بــه مـویـتبـگــذار حـس...

وآنــکس که تـو را بـی تــو کنـــد؛ یــارِ تـو اوست…

حالِ من مثل یتیمی ست که هنگام دعابه فرازِ ” باَبی اَنْتَ وَ ...

پیچ حیران ز خم موی تو طراحی شدپس عجب نیست اگر کشته فراوان دا...

.ای فلڪ چند ز بیداد تو بینم آزارمن خود آزرده دلم، با دل خویش...

وفا زورِ تحمل حقیقت دیگری ست.و تنها آنان که تاب حقیقت دارند ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط