سر خود را مزن اینگونه به سنگ

سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ

منشین در پس این بهت گران
مدران جامه جان را مدران

مکن ای خسته در این بغض درنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ

پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است

دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین

آن که می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلازارترین شد چه دلازارترین

نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند
نه همین در غمت این گونه نشاند

با تو چون دشمن دارد سر جنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ

ناله از درد مکن
آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن

با غمش باز بمان
سرخ رو باش ازین عشق و سر افراز بمان

راه عشق است که همواره شود از خون رنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
دیدگاه ها (۱)

من آرزویم این است آخر در پس این شلوغی بی امان در میان آدهای...

💜💜گاهی گمان نمی کنی ولی خوب میشودگاهی نمیشود، که نمیشود، که ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط