خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست

خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست

راحت جان و شفای دل بیمار آنجاست

من در این جای همین صورت بی‌جانم و بس

دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست

سعدی
دیدگاه ها (۱)

ماه ریزه خورِ روشنی روی توستشب ریزه خورِ تیرگی موی توسترضا ج...

همه قبیله من عالمان دین بودندمرا معلم عشق تو شاعری آموختمرا ...

گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبیچون تو دارم همه دارم د...

به جز غوغای عشق تو درون دل نمی‌یابمبه جز سودای وصل تو میان ج...

تو طبیب این دل بیمار باشی محشر استاز سر شب تا سحر بیدار باشی...

...جانا ز فراق تو این محنت جان تا کیدل در غم عشق تو رسوای جه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط