چشم هایم را عوض کردم نگاهم رانشد

چشم هایم را عوض کردم ،نگاهم را...نشد
باز هم دیروزها رد شد ولی فردا نشد

می فشارم سر به روی شانه ی تنهایی ام
هیچ کس مانند من با رفتنت تنها نشد

شمس را گم کرده ام بی چشم های روشنت
نیستی و شعرهایم مثل مولانا نشد

جای خالی تو را حتی غزل هم پر نکرد
در غزل فریادهایم دردهایم جا نشد

گرم آغوشت نبوده سرنوشت دستهام
اخم آغوشم بدون خنده هایت وا نشد

بعد تو من ماندم و دنیای سردسنگها
مثل مردابی که هرگز قسمتش دریا نشد
دیدگاه ها (۲)

هیــــــــــــــــــــــــس !!!!!!! یواشتر از عشق...

ﻣﻦ ﮔﻮﯾﻢ :ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﻟﻮﺍﭘﺲ ﻓﺮﺩﺍﯼﺧﻮﯾﺸﻢ ...ﻣﺒﺎﺩﺍ...

از صدای گذر اب چنان میفهمم ،تندتر از اب روان ،عمرمان میگذرد ...

...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط