راستش را بخواهی

راستش را بخواهی

فاجعه ی رفتن "او" چیزی را تکان نداد ...

من هنوز چای می خورم ... قدم می زنم ....

.... هستم!

اما ... تلخ تر .... تنهاتر .... بی اعتمادتر ....
دیدگاه ها (۱)

ساکتم ...ساکت!!!اما پرم از حرفهای تلخ ...پر از رمز و راز .....

یه وقتایی باید رفت...!اونم با پای خودت...!باید جات تو زندگی ...

حَتمـا کہ نبایـد بگہ برو وقتـی روزِتْـ شُد شـَبـْ ازَتـْ خَب...

مـــــََــَََــََََــنـــــّ هـــَـــنــــو هــــَََــََََــ...

می گذشتی سحر از کوچه ی ما ، یادت هست آن قدم های پر از نازو ا...

به فرشته گفتم: اینجا غمگین ترین نقطه گلستان شهداست...من هربا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط