اولین سالگرد حاجی بود که من عین برخی از مردم بخاطر مشکلات
اولین سالگرد حاجی بود که من عین برخی از مردم بخاطر مشکلات اون زمان کمی نسبت به نظام و شخص
امام خامنه ای بدبین شده بودم و مدام با خودم جنگ داشتم
یک روز توی همین ویسگون یک کاربری پست جالبی گذاشته بود
عکس های شهدا با سرعت عوض میشدن و تو باید شات می گرفتی عکس هر شهیدی برات می افتاد با همون شهید طرح رفاقت بریز و باش درد دل کن
من سه بار شات گرفتم که بار اول و سومش عکس حاج قاسم بود
اون شب حالم خیلی گرفته بود و حسابی با حاجی درد دل کردم
همون شب خواب حاجی را دیدم
یک رویای واضح و شفاف
((من حاجی را توی سیل خوزستان یک بار از نزدیک دیدم و با حاجی دست دادم هنوز گرمی دستای حاجی را حس میکنم))
خلاصه حاجی توی اون خواب آمد سراغم و ازم خواست با اون جای برم
از محله خودمون رفتیم توی یک محله قدیمی با کوچه های باریک که من توی فیلم ها دیده بودم فقط
رسیدیم به یه خونه قدیمی با یه در کوچیک و تقریبا آبی رنگ آبی آسمونی
در باز بود حاجی جلوتر رفت داخل و من همون دم در ایستادم
حیاط دوپله از کوچه پاینتر بود دیوارهای سفید قدیمی و رطوبت گرفته
یک حوض کوچیک و یک باغچه کوچیک وسط حیاط بود
چندتا مرغ و خروس هم توی خونه بودن
یهو دیدم حضرت امام خامنه ای از داخل اتاق آمد به استقبال حاج قاسم و همدیگرو بغل کردن
منم وقتی آقا را دیدم خجالت کشیدم و سرم انداختم پایین و همون دم در توی کوچه موندم
حاجی منو صدا زد گفت فلانی بیا جلو بیا
رفتم کنار حاج قاسم ایستادم ولی همچنان سرم پایین بود
حاجی دست رو شونه من گذاشت و به حضرت آقا گفت آقا جان
این آقا
فلان از بچه های خودمونه
منم کمی سرم بردم بالا توی صورت حضرت آقا نگاه کردم که دیدم آقا با لبخندی دوتا احسنت احسنت آروم گفت حی کردم اون احسنت ها یعنی این که بخشیدمت حلالت کردم!
من تا قبل از اون خواب هیچ فیلم و عکسی از منزل حضرت آقا ندیده بودم
ولی چند ماه بعد از اون خواب عکس های دیدم که گفته بودن اینجا محل زندگی حضرت آقا است
دقیقا همون چیزای که تو خواب دیدم همون خونه با تمام جزئیات بود
امام خامنه ای بدبین شده بودم و مدام با خودم جنگ داشتم
یک روز توی همین ویسگون یک کاربری پست جالبی گذاشته بود
عکس های شهدا با سرعت عوض میشدن و تو باید شات می گرفتی عکس هر شهیدی برات می افتاد با همون شهید طرح رفاقت بریز و باش درد دل کن
من سه بار شات گرفتم که بار اول و سومش عکس حاج قاسم بود
اون شب حالم خیلی گرفته بود و حسابی با حاجی درد دل کردم
همون شب خواب حاجی را دیدم
یک رویای واضح و شفاف
((من حاجی را توی سیل خوزستان یک بار از نزدیک دیدم و با حاجی دست دادم هنوز گرمی دستای حاجی را حس میکنم))
خلاصه حاجی توی اون خواب آمد سراغم و ازم خواست با اون جای برم
از محله خودمون رفتیم توی یک محله قدیمی با کوچه های باریک که من توی فیلم ها دیده بودم فقط
رسیدیم به یه خونه قدیمی با یه در کوچیک و تقریبا آبی رنگ آبی آسمونی
در باز بود حاجی جلوتر رفت داخل و من همون دم در ایستادم
حیاط دوپله از کوچه پاینتر بود دیوارهای سفید قدیمی و رطوبت گرفته
یک حوض کوچیک و یک باغچه کوچیک وسط حیاط بود
چندتا مرغ و خروس هم توی خونه بودن
یهو دیدم حضرت امام خامنه ای از داخل اتاق آمد به استقبال حاج قاسم و همدیگرو بغل کردن
منم وقتی آقا را دیدم خجالت کشیدم و سرم انداختم پایین و همون دم در توی کوچه موندم
حاجی منو صدا زد گفت فلانی بیا جلو بیا
رفتم کنار حاج قاسم ایستادم ولی همچنان سرم پایین بود
حاجی دست رو شونه من گذاشت و به حضرت آقا گفت آقا جان
این آقا
فلان از بچه های خودمونه
منم کمی سرم بردم بالا توی صورت حضرت آقا نگاه کردم که دیدم آقا با لبخندی دوتا احسنت احسنت آروم گفت حی کردم اون احسنت ها یعنی این که بخشیدمت حلالت کردم!
من تا قبل از اون خواب هیچ فیلم و عکسی از منزل حضرت آقا ندیده بودم
ولی چند ماه بعد از اون خواب عکس های دیدم که گفته بودن اینجا محل زندگی حضرت آقا است
دقیقا همون چیزای که تو خواب دیدم همون خونه با تمام جزئیات بود
۱.۸k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.