مجال

مجال
بیرحمانه اندک بود و
واقعه
سخت نامنتظر.
از بهار خط تماشایی نچشیدم،
ک قفس
باغ را پژمرده می کند.
از آفتاب و نفس
چنان بریده خواهم شد
ک لب از بوسه ناسیراب
برهنه
بگو برهنه ب خاکم کنند
سراپا برهنه
بدان گونه ک عشق را نماز می بریم،
ک بی شایبه حجابی
با خاک
عاشقانه
درآمیختن می خواهم...
دیدگاه ها (۱۵)

دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواندرویاهایش را آسمان پر...

نه امپراطورمنه ستاره ای در مشت دارماما خودم رابا کسی ک خیلی ...

می خواهم آب شومدر گستره ی افقآنجا ک دریا ب آخر می رسدو آسمان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط