بیا تا قدر یک دیگر بدانیم / که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم
بیا تا قدر یک دیگر بدانیم / که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم
چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد / چرا با آینه ما روگرانیم
کریمان جان فدای دوست کردند / سگی بگذار ما هم مردمانیم
فسون قل اعوذ و قل هو الله / چرا در عشق همدیگر نخوانیم
غرضها تیره دارد دوستی را / غرضها را چرا از دل نرانیم
گهی خوشدل شوی از من که میرم / چرا مرده پرست و خصم جانیم
چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد / همه عمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مردم آشتی کن / که در تسلیم ما چون مردگانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن / رخم را بوسه ده کاکنون همانیم
خمش کن مرده وار ای دل ازیرا / به هستی متهم ما زین زبانیم
مولوی>دیوان شمس>غزلیات>غزل شمارهٔ ۱۵۳۵
چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد / چرا با آینه ما روگرانیم
کریمان جان فدای دوست کردند / سگی بگذار ما هم مردمانیم
فسون قل اعوذ و قل هو الله / چرا در عشق همدیگر نخوانیم
غرضها تیره دارد دوستی را / غرضها را چرا از دل نرانیم
گهی خوشدل شوی از من که میرم / چرا مرده پرست و خصم جانیم
چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد / همه عمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مردم آشتی کن / که در تسلیم ما چون مردگانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن / رخم را بوسه ده کاکنون همانیم
خمش کن مرده وار ای دل ازیرا / به هستی متهم ما زین زبانیم
مولوی>دیوان شمس>غزلیات>غزل شمارهٔ ۱۵۳۵
۱.۸k
۰۵ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.