خاطراتت
خاطراتت،،
آخر مرا از پا می اندازد
باید تکلیفم را روشن کنم....!
اول به خورشید بگویم
طلوع نکند
یا به ماه ، که نتابد...؟
بگویم نیمکت پارک را جمع کنند؟
بستنی شاهتوتی ممنوع شود؟
از گل فروشی های شهر
شاخه های رز را جمع کنند؟
جاده نپیچد؟
وهیچ کس
حق نداشته باشد عطر تو را بزند
میبینی ساده است
فقط نمیدانم
چشمهای این شعر چرا میسوزد!
آخر مرا از پا می اندازد
باید تکلیفم را روشن کنم....!
اول به خورشید بگویم
طلوع نکند
یا به ماه ، که نتابد...؟
بگویم نیمکت پارک را جمع کنند؟
بستنی شاهتوتی ممنوع شود؟
از گل فروشی های شهر
شاخه های رز را جمع کنند؟
جاده نپیچد؟
وهیچ کس
حق نداشته باشد عطر تو را بزند
میبینی ساده است
فقط نمیدانم
چشمهای این شعر چرا میسوزد!
- ۳.۰k
- ۱۵ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط