کتاببخون بینایی
#کتاب_بخون بینایی
داستان از یک روز بارانی در یک حوزهٔ اخذ رأی شروع میشود. بعدازظهر است و هنوز هیچکس برای دادن رأی به حوزه نیامدهاست. مسئولینن نگران اما بهناگاه حوزه شلوغ میشود فردای آن روز شمارش آرا آغاز میگردد. نتیجه باورنکردنی است: بیشتر مردم رأی سفید به داخل صندوق ریختهاند
رئیسجمهور و دولت، انتخابات را باطل اعلام میکنندانتخابات مجدد برگزار میشود، ولی این بار نتیجه بدتر است. تعداد رأیهای باطلهٔ سفید افزایش مییابد. دولت کمیتهٔ بررسی تشکیل میدهد. گروههای تفتیش عقاید بهکار میافتندمردم مقاومت میکنند.دولت شهر را رها میکند شبانه از شهر میگریزند و راههای خروج از شهر را میبند اما اهالی، آرامش شهر را کنترل میکنند. وزیر کشور شروع به خرابکاری در شهر مینماید.و تقصیرات را به گردن آشوبطلبان میاندازند.. افراد دولت بهمرور به صف ناراضیان میپیوندند.
کیمیته و با کمک جاسوسان و فردی که در داستان کوری، اول از همه نابینا شدهبود، منشأ ناآرامیها را زنی مییابند؛
دولت شروع به تشویش اذهان میکند. زنِ دکتر را، عامل ناآرامی و آشوب قلمداد مینماید. در پایان، نیروهای امنیتی برای دستگیری دکتر به منزل آنها میروند. آنها دکتر را دستگیر میکنند. همسرش به اتاق میرود و گلولهای سینهٔ او را میدرد و شلیک دیگر، زن دکتر را به زمین میاندازد.همان سگ رمان کوری صورت صاحب خود را بویید و لیسید و بعد سرش را بهطرف آسمان برد و زوزهای ممتد کشید. گلولهٔ سوم، صدای او را هم برید.
یکی از نابینایان از آنیکی پرسید: شما صدایی نشنیدید؟
دیگری جواب داد: صدای شلیک سه تیر شنیدم، صدای زوزهٔ سگی را هم شنیدم که با تیر سوم بریده شد، اما خوشبختانه قادر به شنیدن زوزهٔ سگهای دیگری هستم!
داستان از یک روز بارانی در یک حوزهٔ اخذ رأی شروع میشود. بعدازظهر است و هنوز هیچکس برای دادن رأی به حوزه نیامدهاست. مسئولینن نگران اما بهناگاه حوزه شلوغ میشود فردای آن روز شمارش آرا آغاز میگردد. نتیجه باورنکردنی است: بیشتر مردم رأی سفید به داخل صندوق ریختهاند
رئیسجمهور و دولت، انتخابات را باطل اعلام میکنندانتخابات مجدد برگزار میشود، ولی این بار نتیجه بدتر است. تعداد رأیهای باطلهٔ سفید افزایش مییابد. دولت کمیتهٔ بررسی تشکیل میدهد. گروههای تفتیش عقاید بهکار میافتندمردم مقاومت میکنند.دولت شهر را رها میکند شبانه از شهر میگریزند و راههای خروج از شهر را میبند اما اهالی، آرامش شهر را کنترل میکنند. وزیر کشور شروع به خرابکاری در شهر مینماید.و تقصیرات را به گردن آشوبطلبان میاندازند.. افراد دولت بهمرور به صف ناراضیان میپیوندند.
کیمیته و با کمک جاسوسان و فردی که در داستان کوری، اول از همه نابینا شدهبود، منشأ ناآرامیها را زنی مییابند؛
دولت شروع به تشویش اذهان میکند. زنِ دکتر را، عامل ناآرامی و آشوب قلمداد مینماید. در پایان، نیروهای امنیتی برای دستگیری دکتر به منزل آنها میروند. آنها دکتر را دستگیر میکنند. همسرش به اتاق میرود و گلولهای سینهٔ او را میدرد و شلیک دیگر، زن دکتر را به زمین میاندازد.همان سگ رمان کوری صورت صاحب خود را بویید و لیسید و بعد سرش را بهطرف آسمان برد و زوزهای ممتد کشید. گلولهٔ سوم، صدای او را هم برید.
یکی از نابینایان از آنیکی پرسید: شما صدایی نشنیدید؟
دیگری جواب داد: صدای شلیک سه تیر شنیدم، صدای زوزهٔ سگی را هم شنیدم که با تیر سوم بریده شد، اما خوشبختانه قادر به شنیدن زوزهٔ سگهای دیگری هستم!
- ۳.۴k
- ۲۲ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط