زیر باران جنون، دیوانه ات را سیل برد
زیر باران جنون، دیوانه ات را سیل برد
شمع تو که آب شد، پروانه ات را سیل برد
گفته ای جام غزل بردار تا مستم کنی
بس که من می ریختم، پیمانه ات را سیل برد
سر بر آغوشت نهادم، زخم هایم تازه شد
روی دوشت گریه کردم، شانه ات را سیل برد
ای کبوتر! ای که ماوا کرده ایی در چشم من!
باز در طغیان اشکم، لانه ات را سیل برد
زیر شمشیر عطش، تا خون من فواره زد
خانه ام آتش گرفت و خانه ات را سیل برد
من به شوق سوختن پر میزدم، اما دریغ
شمع، یک آن آب شد، پروانه ات را سیل برد
مهدی میچانی فراهانی
شمع تو که آب شد، پروانه ات را سیل برد
گفته ای جام غزل بردار تا مستم کنی
بس که من می ریختم، پیمانه ات را سیل برد
سر بر آغوشت نهادم، زخم هایم تازه شد
روی دوشت گریه کردم، شانه ات را سیل برد
ای کبوتر! ای که ماوا کرده ایی در چشم من!
باز در طغیان اشکم، لانه ات را سیل برد
زیر شمشیر عطش، تا خون من فواره زد
خانه ام آتش گرفت و خانه ات را سیل برد
من به شوق سوختن پر میزدم، اما دریغ
شمع، یک آن آب شد، پروانه ات را سیل برد
مهدی میچانی فراهانی
۲.۰k
۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.