من دنبالِ آزادی نمیگردم!
من دنبالِ آزادی نمیگردم!
توام اگه این دور و برا دیدیش نشونیِ مارو بهش ندیا
غلط کردی دنبال این باشی که منو برگردونی تو کوچه خیابونِ این شهر
این دستارو طناب پیچ و گره خورده بهم دوس دارم
باور کن همچین که پام برسه اون ور بجا این دستای تو حصار ؛ بال درمیارم پرواز میکنم تو آسمونِ آبی
چیه یطور نگام میکنی انگار اولین بارته این آدم و میبینی
این ریخت و قیافهام که باید واست آشنا باشه دیگه
چشمای پفی و موهای بهم ریخته و مچِ دستی که رد خون روش خشک شده...
مگه کم شکستم و خواستم قصهرو برسونم تهش ولی خودت نزاشتی؟
سناریوی تکرارِ زندگی من شده همینی که میبینی ، اون بیاد تا خرخره وابستهم کنه بره رد کارش ؛ دوباره برگرده بگه پشیمونم و وقتی اعتماد کردم بهش باز بلا بیاره سرِ من
اینا که آدم نیستن بیخود رو یه پا وایسادن میگن زندانی بودن حقته چون نزدیک بوده نفسشو بِبُری و شانس آوردی زنده مونده!
زدم که زدم اصلا
چرا آدما اینجا واسه کتک خوردنِ جسمِ به دردنخورِ آدما جون میکنن ولی کسی برای اونی که روحش یه بار نه بلکه صدبار کُشته شده ترهام خورد نمیکنه؟
خودم میخوام بشم اولین قاضیِ دادگاهِ هزاران روحِ کشته شده!
اولین نفرم دیدی که تقاص خودم و گرفتم!؟
نبودی ببینی چقد تماشایی دخلشو آوردم!
اول چن تا سیلیِ خوشگل نشوندم تو صورتش که خون جاری شه از گوشهی اون دهنی که به دروغ باهاش گفت دوسم داره ، بعد...
بعد دلم میخواست برم سراغِ استخونِ ترقوهش که شکستنش تو بدن از همه دردناک تره ولی نشد ، نتونستم ببینم از درد میپیچه به خودش
فقد هُلش دادم یه گوشه
مث همون وقتایی که منو از سرِ راهش هُل میداد که برم کنار و بزارم بره که بره!
من که نمیخواستم سرش بشکَنه
منی که وقتی خونِ رو صورتش و دیدم بجاش از درد جون دادم!
این دستمم برا این زدم خطی کردم که تاوانِ اون لحظهای که دستم نشست تو صورتش از خودم بگیرم
اون یبار سرش شکست و پای منو کشید تو شکایت و شکایت بازی...
کاش یکی بود تقاصِ دلی که هزاربار شکسته شده بود و میگرفت :)
#کاف_علیزاده
- فروردینمآهِیکهزاروچهارصدودو
- بیستوسومینروزِبهار
- چون که این خیلی طولانی شد ، اگه تا تهش خوندی و واسم کامنت گذاشتی ، تو دوستِ خوبِ منی🍭🤍^^
توام اگه این دور و برا دیدیش نشونیِ مارو بهش ندیا
غلط کردی دنبال این باشی که منو برگردونی تو کوچه خیابونِ این شهر
این دستارو طناب پیچ و گره خورده بهم دوس دارم
باور کن همچین که پام برسه اون ور بجا این دستای تو حصار ؛ بال درمیارم پرواز میکنم تو آسمونِ آبی
چیه یطور نگام میکنی انگار اولین بارته این آدم و میبینی
این ریخت و قیافهام که باید واست آشنا باشه دیگه
چشمای پفی و موهای بهم ریخته و مچِ دستی که رد خون روش خشک شده...
مگه کم شکستم و خواستم قصهرو برسونم تهش ولی خودت نزاشتی؟
سناریوی تکرارِ زندگی من شده همینی که میبینی ، اون بیاد تا خرخره وابستهم کنه بره رد کارش ؛ دوباره برگرده بگه پشیمونم و وقتی اعتماد کردم بهش باز بلا بیاره سرِ من
اینا که آدم نیستن بیخود رو یه پا وایسادن میگن زندانی بودن حقته چون نزدیک بوده نفسشو بِبُری و شانس آوردی زنده مونده!
زدم که زدم اصلا
چرا آدما اینجا واسه کتک خوردنِ جسمِ به دردنخورِ آدما جون میکنن ولی کسی برای اونی که روحش یه بار نه بلکه صدبار کُشته شده ترهام خورد نمیکنه؟
خودم میخوام بشم اولین قاضیِ دادگاهِ هزاران روحِ کشته شده!
اولین نفرم دیدی که تقاص خودم و گرفتم!؟
نبودی ببینی چقد تماشایی دخلشو آوردم!
اول چن تا سیلیِ خوشگل نشوندم تو صورتش که خون جاری شه از گوشهی اون دهنی که به دروغ باهاش گفت دوسم داره ، بعد...
بعد دلم میخواست برم سراغِ استخونِ ترقوهش که شکستنش تو بدن از همه دردناک تره ولی نشد ، نتونستم ببینم از درد میپیچه به خودش
فقد هُلش دادم یه گوشه
مث همون وقتایی که منو از سرِ راهش هُل میداد که برم کنار و بزارم بره که بره!
من که نمیخواستم سرش بشکَنه
منی که وقتی خونِ رو صورتش و دیدم بجاش از درد جون دادم!
این دستمم برا این زدم خطی کردم که تاوانِ اون لحظهای که دستم نشست تو صورتش از خودم بگیرم
اون یبار سرش شکست و پای منو کشید تو شکایت و شکایت بازی...
کاش یکی بود تقاصِ دلی که هزاربار شکسته شده بود و میگرفت :)
#کاف_علیزاده
- فروردینمآهِیکهزاروچهارصدودو
- بیستوسومینروزِبهار
- چون که این خیلی طولانی شد ، اگه تا تهش خوندی و واسم کامنت گذاشتی ، تو دوستِ خوبِ منی🍭🤍^^
۱۴.۶k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.