درمیان چشمتو مهتاب وشب افتاده است

...
درمیان‌ چشم‌تو مهتاب وشب افتاده است
همچوشعری بر لبانت یک‌‌غزل افتاده است

بی‌نظیری‌ درلطافت همچو شب بو در بهار
مستی‌ و در یاد من ، فکر لبت افتاده است

خفته‌ در پاییز من‌ زیباتر ازخواب‌تو نیست
ای که از گرمی تو، تب در تنم افتاده است

درخزان برگ‌‌ها باران چه غوغا کرده است
کوچه دل‌تنگ تو در تاریک‌شب افتاد است

ای‌ قرار قلب من ، یک امشبی با من بمان
چشم‌ در راه تو و دل‌ بی‌ قرار افتاده است

درسکوت شب مرا با شعر بی‌پایان بخوان
تا که‌ بینی صبح در آغوش تو افتاده است

در میان کوچه باغ ، در انتهای خیس جاده
جسم‌بیمارم‌به‌هجرت‌روی‌خاک افتاده است
(ندا)
#سروده_های_عاشقانه
دیدگاه ها (۶)

...تو به ناز می‌آیی و منم چشم به راه تو چه‌زیبا قفل می‌ش...

...دلم تنگ از فراق است ، مهربان درمان دردمفدای‌ نقش‌ابرویت...

...به لطف بوسه‌های مستانه‌ی تو آرام می‌شومبه‌اعجاز دستان‌گرم...

...دل بسته‌ام به غزل‌های ناب تو باز بخوانازشور عشق از آن‌گرم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط