💛🌱 نشسته بودم رو ایوون و به آسمون و ابرا که تند تند میدوی
💛🌱 نشسته بودم رو ایوون و به آسمون و ابرا که تند تند میدوییدن نگاه میکردم
آسمون مه داشت
حیاط خیس بود
درختای بلندِ تو کوچه فقط شاخه های تنها و بی برگی بودن که از لا به لاشون میتونستم کل شهر و ببینم،
یکی در و میزد
بلند شدم و دروازه رو باز کردم.
زمستون بود.
دعوتش کردم تو حیاط،
بغلش کردم
بوسیدمش
نشوندمش تو آلاچیق وسط درختای پرتقال که مثل همیشه سبز بودن.
با تموم ذوق خواستم صدات کنم که بیا و ببین زمستون اومده؛
ببین هوا چه دلبر شده؟
یه چای آتیشی میدونی چقد میچسبه؟
اما هرچی صدا کردم جوابی نگرفتم...
اصلا حواسم نبود که نیستی و رفتی و قرار این زمستون تو تنهایی یخ بزنم.
اصلا شاید چون تو رفتی زمستون اومده.
کاش زود تر زمستون بره و تو بیای.
زمستون بره میای دیگه.
مگه نه؟💛🌱
#دنیا_کاف
آسمون مه داشت
حیاط خیس بود
درختای بلندِ تو کوچه فقط شاخه های تنها و بی برگی بودن که از لا به لاشون میتونستم کل شهر و ببینم،
یکی در و میزد
بلند شدم و دروازه رو باز کردم.
زمستون بود.
دعوتش کردم تو حیاط،
بغلش کردم
بوسیدمش
نشوندمش تو آلاچیق وسط درختای پرتقال که مثل همیشه سبز بودن.
با تموم ذوق خواستم صدات کنم که بیا و ببین زمستون اومده؛
ببین هوا چه دلبر شده؟
یه چای آتیشی میدونی چقد میچسبه؟
اما هرچی صدا کردم جوابی نگرفتم...
اصلا حواسم نبود که نیستی و رفتی و قرار این زمستون تو تنهایی یخ بزنم.
اصلا شاید چون تو رفتی زمستون اومده.
کاش زود تر زمستون بره و تو بیای.
زمستون بره میای دیگه.
مگه نه؟💛🌱
#دنیا_کاف
۸.۶k
۰۵ دی ۱۴۰۲