عصـاره آبـ ✧ آتشـ
عصـاره آبـ ✧ آتشـ
𝕡𝕒𝕣𝕥⁸
شب
همه خوایده بودن اما آ.ت بیدار
رفت سمت یخچال بعد از آب خوردن در یخچال بست یکی پشت در یخچال بود.......
صبح
کوک ویو
با صدا زدنای یونگی هیونگ بیدار شدم
کوک : بله هیونگگگگگگ
یونگی : بلند شو بهت میگم آ.ت نیست
کوک : چییی
زنگ گوشی
یونگی : جواب میدم
مکالمه
یونگی : الو
؟ نمیخوای که این خون آشام کوچولو بمیره هان
یونگی : کاری با خواهرم نداشته باش [ داد ]
؟ اوپس دیگه دیره البته اگه به آدرس نیاین
تو و خون آشام آتش
صدای فریاد پر از درد آ.ت میاد
یونگی : لعنتی آماده شو باید بریم یک جایی
کوک : هوفففف باشه
یونگی و کوک با نگرانی به سمت مکان میرفتند که میرسن به یک خونه متروکه
میرن داخل که
کوک : اینجا دو تا راهه من از این طرف میرم تو اونور
یونگی : باشه
کوک میره جلو اما دلش میلرزه چرا ؟
چون آ.ت رو میبینه که از سر و گردنش خون میاد و پاش دستش و پهلوش چاقو خورده
یهو ......
𝕡𝕒𝕣𝕥⁸
شب
همه خوایده بودن اما آ.ت بیدار
رفت سمت یخچال بعد از آب خوردن در یخچال بست یکی پشت در یخچال بود.......
صبح
کوک ویو
با صدا زدنای یونگی هیونگ بیدار شدم
کوک : بله هیونگگگگگگ
یونگی : بلند شو بهت میگم آ.ت نیست
کوک : چییی
زنگ گوشی
یونگی : جواب میدم
مکالمه
یونگی : الو
؟ نمیخوای که این خون آشام کوچولو بمیره هان
یونگی : کاری با خواهرم نداشته باش [ داد ]
؟ اوپس دیگه دیره البته اگه به آدرس نیاین
تو و خون آشام آتش
صدای فریاد پر از درد آ.ت میاد
یونگی : لعنتی آماده شو باید بریم یک جایی
کوک : هوفففف باشه
یونگی و کوک با نگرانی به سمت مکان میرفتند که میرسن به یک خونه متروکه
میرن داخل که
کوک : اینجا دو تا راهه من از این طرف میرم تو اونور
یونگی : باشه
کوک میره جلو اما دلش میلرزه چرا ؟
چون آ.ت رو میبینه که از سر و گردنش خون میاد و پاش دستش و پهلوش چاقو خورده
یهو ......
۴.۶k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.