مرداد هم تمام شد...
مرداد هم تمام شد...
دفترشهریور را باز کن...
برگ اولش را...
با کاغذی از جنس دلت جلد کن...
صفحه به صفحه اش را...
با امید خط کشی کن...
صاف و یکدست...
اینبار بهتر ورق بزن...
با احتیاط بیشتری نگهش دار...
شروع به نوشتن کن...
اینبار کمی خوش خط تر بنویس...
خط اول...
💛 💚 سلام شهریور...
💚 💛 💟 💗 💙 شهریور"
شاید مردی عاشق است که
خسته از سرزنش های تابستان
مصمم به انتظار پاییز نشسته است
تا دستهای "مهر" را بگیرد و
آرام در گوشش زمزمه کند
که چقدر بی اندازه دوستش دارد...
╲\╭®
╭🌹
® ╯\╲
دفترشهریور را باز کن...
برگ اولش را...
با کاغذی از جنس دلت جلد کن...
صفحه به صفحه اش را...
با امید خط کشی کن...
صاف و یکدست...
اینبار بهتر ورق بزن...
با احتیاط بیشتری نگهش دار...
شروع به نوشتن کن...
اینبار کمی خوش خط تر بنویس...
خط اول...
💛 💚 سلام شهریور...
💚 💛 💟 💗 💙 شهریور"
شاید مردی عاشق است که
خسته از سرزنش های تابستان
مصمم به انتظار پاییز نشسته است
تا دستهای "مهر" را بگیرد و
آرام در گوشش زمزمه کند
که چقدر بی اندازه دوستش دارد...
╲\╭®
╭🌹
® ╯\╲
۶۴۳
۰۱ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.