در سوت

در سڪوت
هزار رنڪَ پاییز
چہ آغوش‌هایی ڪہ
تب ڪردند از نبودن
ڪَرمی دستی و چہ
واژه هایی در بستر بی روح و
سپید سڪوت مردند...
دیدگاه ها (۴)

امشب با نگاهمستاره های چشمانت را می چینم و به دریای دلم می ر...

بیا که هیچ پاییـــــــــزی نمی ریزد مرا جــــــز نسیم موهای...

دور نباشحتے همین قدرڪه...از تو،تا من،در یک پیراهن فاصله هست!...

دوست داشتت.دوست داشتنت را به دست کدام #قاصدک بدهم..که به قلب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط