دلتنگ که می شوی

دلتنگ که می شوی
" فال می گیری "
چشمانت را می بندی ، می گویی :
– می شود بگویی او دلش تنگ هست یا نه ؟ –

و حافظ هم که انگار دلش به حالِ بی قراریت سوخته است می گوید :
– یوسفــــ ِ گمگشتهـ باز آید به کنعان غم مــخور –

و همانجاست که می باری و در دل می گویی
یوسفِ من اصلا گم نشده حافظ جان
یوسفِ من جایی حوالیِ همین نزدیکی ها
" مـــرا گم کرده "

دل ساده
دیدگاه ها (۴)

چون سرخ‌ترین اناردر آغوش درختیسخت است تو را دیدن واز شاخه نچ...

آنقدرذهنم رادرگیرخودت کرده ای که دیگرحتی نمی توانممضنون تازه...

کاش میشد جزئی کوچک از تو باشم!به اندازه‌یِ تکه کاغذی که رویش...

من آدم زورگویی امولی زورم به چشات نمیرسه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط