حکایت ما

حکایت ما
حکایت آن گندمزاری‌ست
که سر بر شانه آسیابان گذاشت؛
برای گفتن دردهایش...

#
دیدگاه ها (۷)

این رفیقانِ ریائی همه قدّند و قبادل در او بند...

عشـــق تو ،قافیــه شعرمن است و دل انگیــزتر از مطلع این کهـن...

دل شکستن بعد تو در شهر ما مرسوم شدکاش می دیدی چه کرده رفتنت ...

من سرم را شیره میمالم که یادت نیستمپشت حجمی بیخیالی دوستت دا...

گاهی کافی ست لحظه ای بایستی... دنیا خودش باقی راه را نشانت م...

ست تن پوش

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط