شبی یاد دارم که چشمم نخفت

...
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت

که من عاشقم، گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز باری چراست؟

بگفت ای هوادار مسکین من
برفت انگبین یار شیرین من

چو شیرینی از من به در می‌رود
چو فرهادم آتش به سر می‌رود

#سعدی
#گل
#ایران_زیبا
#جلوه_های_زمستان در "باغ گیاه شناسی ملی ایران" منطقه ۲۲ تهران
#شبی #یاد #چشم #نخفت #شنیدن #پروانه #شمع #عاشق #سوز #روا #گریه #هوادار #مسکین #رفت #انگبین #یار #شیرین #شیرینی #فرهاد #آتش #زمستان #بهمن #باغ_گیاه_شناسی_ملی_ایران تهران
#flowers
#flower
#tehran_iran
دیدگاه ها (۰)

...وقت را غنیمت دان، آن قدر که بتوانیحاصل از حیات ای جان، ای...

...آن که رخساره او رنگ محبّت داردنور توحید بود آن چه به طلعت...

...ای روزهای خوب که در راهیدای جاده‌های گمشده در مهای روزهای...

...ﭘﻨﺒﻪ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻪ ﺷﺪ ﭼﻮﻥ ﮔﻞ ﺷﮑﻔﺘﯽ؟گفت: ﺩﻭﺵ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮ ﺗﻦ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط