این شعر شاید شعر تلخ آخرین باشد

این شعر شاید شعر تلخ آخرین باشد
بگذار این هـم سهم یار نازنیـــن باشد

ای یار شاید صبــــح فردا پـای یک دیوار
افتاده نعش سرخ من روی زمین باشد

بگذار پس دست تهی از حاصلم امشب
در بـــاغ لیمــو و ترنجت میوه چین باشد

تو آفریدی شعرهایم را به یک لبخند
این آفرینش لایـــق صد آفــرین باشد

من در دهان زخــــم هایــــم عشق ورزیدم
ترکیب زخم و عشق – آری – بهترین باشد

آزاده تر از ســرو بــودم در مسیـر بـــاد
شاید لج این بادها هم از همین باشد

حالا نشسته روبرویـــــم جوخــــه ی آتش
شاید خدا می خواست پایانم چنین باشد!
دیدگاه ها (۵)

آسمان:‌ قدم اهسته بردار ,زیر پایت یک دل استیک دل پر خون ز...

ســـهم من کجاســـت..؟کجـــا بایـــد قدم بگــذارم که کســـی ر...

ســــلام به زندگــی؛که برای بودنـــش زنــــده ایم...ســـلام ...

بازم یه تولده دیگهعسل جان تولدت مبارک به همراه بهترین ارزوها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط