عشق یهویی
عکس اول ا.ت عکس دومم کوک هست
پارت ۱
ا.ت ویو
بیدار شدم تقریبن ساعت نه شب بود خیلی گرسنه بودم ...
رفتم سر یخچال و یه تیکه کیک اوردم بیرون
که گوشیم زنگ خورد لینا بود (( دوست ا.ت))
تماس :
ا.ت : الو سلام
لینا: سلام خوبی ؟
ا.ت: اره ممنون...
لینا : برنامت چیه برا امشب
ا.ت: اممممممم هیچی
لینا : میای بریم رستوران با الیس (( دوست مشترک ا.ت و لینا))؟
ا.ت : اووووووووکی
لینا: عالیه ربع ساعت دیگه اونجام
ا.ت: میبینمت
رفت اماده شدم و یه ارایش ملایم کرد وررفتم دم در لینا و الیس دم در بودن راه افتادیم و یه رستوران اتخاب کردیم و رفتیم سر یکی از میزا نشستیم مکانش خیلی خفن بود داشتم دورورم رو نگاه میکردم که چشمم به جونکوکو ته ته و جیمین افتاد ماتم برده بود صدای لینا منو از اون حالت اورد بیرون ....
لینا: چشمم روشن ازش خوشت میاد؟
ا.ت : منننننن ، نهههه تو کیستی اصلاااا؟؟؟؟
لینا ویو
رفتم سر میزشون
لینا : سلام پسراااااا
همه نگام کردن
لینا: کسی بهتون گفته چه جذابید؟؟؟
ته ته : اهممممم (( اره))
جونکوک : کجا میشینید
لینا به میز و جونکوک به من اشاره کرد
کوک: اون دختره اسمش چیه؟
لینا : ا.ت ...
کوک : واقعن؟؟؟؟؟؟
ا.ت ویو
داشتم اب میشدم یک دعفه صدای پا رو شنیدم نمیدونم چرا ولی فهمیدم کوکه (( ادمین: عاشق شدی عاااااشق 😏))
کوک امد زد سر شونم و با خجالت نگاهش کردم ...
پارت ۱
ا.ت ویو
بیدار شدم تقریبن ساعت نه شب بود خیلی گرسنه بودم ...
رفتم سر یخچال و یه تیکه کیک اوردم بیرون
که گوشیم زنگ خورد لینا بود (( دوست ا.ت))
تماس :
ا.ت : الو سلام
لینا: سلام خوبی ؟
ا.ت: اره ممنون...
لینا : برنامت چیه برا امشب
ا.ت: اممممممم هیچی
لینا : میای بریم رستوران با الیس (( دوست مشترک ا.ت و لینا))؟
ا.ت : اووووووووکی
لینا: عالیه ربع ساعت دیگه اونجام
ا.ت: میبینمت
رفت اماده شدم و یه ارایش ملایم کرد وررفتم دم در لینا و الیس دم در بودن راه افتادیم و یه رستوران اتخاب کردیم و رفتیم سر یکی از میزا نشستیم مکانش خیلی خفن بود داشتم دورورم رو نگاه میکردم که چشمم به جونکوکو ته ته و جیمین افتاد ماتم برده بود صدای لینا منو از اون حالت اورد بیرون ....
لینا: چشمم روشن ازش خوشت میاد؟
ا.ت : منننننن ، نهههه تو کیستی اصلاااا؟؟؟؟
لینا ویو
رفتم سر میزشون
لینا : سلام پسراااااا
همه نگام کردن
لینا: کسی بهتون گفته چه جذابید؟؟؟
ته ته : اهممممم (( اره))
جونکوک : کجا میشینید
لینا به میز و جونکوک به من اشاره کرد
کوک: اون دختره اسمش چیه؟
لینا : ا.ت ...
کوک : واقعن؟؟؟؟؟؟
ا.ت ویو
داشتم اب میشدم یک دعفه صدای پا رو شنیدم نمیدونم چرا ولی فهمیدم کوکه (( ادمین: عاشق شدی عاااااشق 😏))
کوک امد زد سر شونم و با خجالت نگاهش کردم ...
۳.۰k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.