خانمش میگفت:
خانمش میگفت:
مهدی غذا که میخورد و تمام میشد میگفت"دست ننم درد نکنه" 😀
گفتم:من زنتم بگو دست زنم دردنکنه😕
گفت:صفیه! اینجور جاها میشی مامانم🙂
وقتی خواست برود...
پیشانی ام را بوسید😍 وگفت:
و بعضی اوقات هم میشی دخترم... 😍
مهدی غذا که میخورد و تمام میشد میگفت"دست ننم درد نکنه" 😀
گفتم:من زنتم بگو دست زنم دردنکنه😕
گفت:صفیه! اینجور جاها میشی مامانم🙂
وقتی خواست برود...
پیشانی ام را بوسید😍 وگفت:
و بعضی اوقات هم میشی دخترم... 😍
۵.۱k
۱۰ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.