شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد

شانه ات را دیر آوردی ســرم را بــــاد برد
خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد
آه ای گنجشکهای مضطرب شرمنده ام
لانه ی بر شاخه هــــای لاغرم را باد برد
من بلوطی پیــر بـودم پای یک کـــوه بلند
نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد
از غزلهایم فقط خاکستری مانده بـه جا
بیت های روشن و شعله ورم را باد برد
با همین نیمه همین معمولی ساده بساز
دیــــر کردی نیمـه ی عاشق ترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بـــال و پـرم را بـــاد بـرد
دیدگاه ها (۱)

جبران خلیل جبران می گوید، روحم را هفت بار سرزنش کردم :1.بار ...

نشانی قلبت را هرگز از یاد نبرده امفرسنگها هم دور باشیهوایت ک...

شیرین ترین توت ها ، پای درخت میریزد در حالی که ما برای چیدن ...

هزار ساله هم که باشم!بی تو،سنم به تکلیف نمی رسد ... !

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط