پارت⁷

پارت⁷

(عشق ابدی)

جیسو: خیلی بی مزه یی

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

(فردای آن روز)

(از زبان جیسو) : من صب زودتر از جیمن بلند شدم.. برام عجیب یود چون همیشه اون منو بیدار می کرد

رفتم تو اتاقش که صداش بزنم

جیسو: جیمین.... پاشو

انگار حال جیمین خوب نبود منم دیگه صداش نزدم

(ذهن جیسو): فکنم دیگه امروز خودم تنهایی باید برم... همیشه که جیمین نیست!

(ذهن جیمین): من باید جیسو رو تعقیب کنم تا ببینم واقعا منو دوس داره یا نه

جیسو: جیمین .. جیمین من رفتم

جیمین: ها.... باشه

(از زبان جیسو): رفتم سر کلاس معلم اومد منم منتظر بودم نمره هارو بگه از شانس منم نمره ها رو بلن خوند

شوگا: جیمین ۲٠ جیهوپ ۱۴ جیسو ۱۸... جیهوپ چرا درستو نخوندی

خیلی خوشحال بودم که حداقل از جیهوپ بیشترم، جیهوپ یه جوری نگام می کرد که ازش ترسیدم پیش خودم گفتم وقتی زنگ خورد باید سری برم

(از زبان جیسو): داشتم می رفتم خونه که جیهوپ با دوستاش اومدن سر راهم

( اززبان جیسو): ترسیدم ولی عکس العملی نشون ندادم و با خون سردی گفتم

جیسو: برید کنار

جیهوپ: برگه جیمین رو بده به من

جیسو: چرا باید همچین کاری کنم؟

جیهوپ: به تو ربطی نداره!

تقدیم نگاهتون♡