سر مزارش بودیم صحبت از اردو ها و همکاریاش شد میگفتیم و

سر مزارش بودیم، صحبت از اردو ها و همکاریاش شد ، میگفتیم و میخندیدیم ،،،
سرش رو آورد بالا نگاهی ب ما کرد و با حسرت شروع کرد تعریف کردن
گفت: بهش میگفتیم بیا تو ساختمون پیش ما بخواب قبول نمیکرد، میگفت دوس دارم پیش نیروهام بمونم،،
تعریف کرد محمدحسین دنبال شرح وظیفه و چارت و تشکیلات نبود، با نیروهاش میخوابید ، پا میشد باهم غذا میخوردن، زیرشون رو جارو میزد ...
میگفتیم مریض میشی بعضی از نیروها بهداشت رو رعایت نمیکنن اما باز کار خودش رو میکرد ...
همین هم بود که خیلی تو دل نیرو هاش نفوذ کرده بود، و کمترین فراری تو تیم محمدحسین بود،،،
همیشه پیش قدم بود ، بعد نماز صبح نمیخوابید تا یک و دو نیمه شب بعد از آخرین نفر ...
این کار ها رو فرمانده انجام داد تا شد مهمون ارباب ...

شهید مدافع حرم محمد حسین خانی...
دیدگاه ها (۴)

فراز هایی از وصیت نامه شهید مدافع حرم میثم مدواریبسم رب الشه...

شهید مدافع حرم آ سید میلاد مصطفوی...♥وصیت نامه♥اینجانب سیدمح...

بسم رب الشهداء ؛شهید مدافع حرم #حاج #عبدالرشید #رشوند از رزم...

شهیدمدافع حرم عبدالرضا مجیری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط