پیشنها میکنم کپشن و حتما مطالعه کنید
پیشنها میکنم #کپشن و حتما مطالعه کنید
....دوستش داشتم،دوسم داشت.خانواده ها در جریان بودن،کل شهر میدونستن.
قرار بود قبل ازعیدرسمیش کنیم.اون درگیر پایان نامه و معافیت سربازیش بود تا زودتر کاراشو بکنه که مشکلی پیش نیاد.منم درگیر انتخاب لباس و کارای دخترونه.
یه شب قبل خواب،موقع چت دعوامون شد.
فرداش قرار بود همو ببینیم و...
من به شدت کلیه درد داشتم. بهش گفتم فردا نمیتونم بیام حالم خوب نیست. مثل تمام مواقعی که یه چیزی باب میلش نباشه شلوغ کاری میکنه ، شروع کرد به دعوا راه انداختن که تو دروغ میگی نمیخوایی بیایی ببینمت. بهم برخورد.یه کم مکث کردم و باخودم مرور کردم تمام روزای باهم بودنمونو. همش دعوا....
همش توهین ، همش بی احترامی . چرا؟چون همه چیز باید همونی میبود که اون میخواست وگرنه زمینو به آسمون میدوخت . درنهایت بعد از کلی فحش و بی احترامی من چندروزی قهر میکردم و اون که میدونست اشتباه کرده پاپیش میذاست و قول میداد دیگه تکرار نشه ولی هرباربیشتر و بدتر میشد.شوکه شدم که چطور...
اینهمه وقت تحمل کردم، چطور فکر کردم میتونم باهمچین آدمی زندگی کنم.
باخودم گفتم تمومش کن.
یه صدایی توی ذهنم گفت آخه همه میدونن ، آخه دوسش داری.چطوری میخوایی توچشم بقیه نگاه کنی؟
باخودم گفتم نمیتونم تمام عمرمو بخاطراینکه مردم میدونن و دوسش دارم تو دعوا و با شنیدن توهین بگذرونم....
گوشیو برداشتم و نوشتم : هرچی بود تموم شد برو کسیو پیدا کن که مثل من دروغگو نباشه ،ارسالش کردم و خوابیدم.
صدبار پیام داد ، زنگ زد ، معذرت خواهی کرد ، قول داد. اما اینبار باهمه علاقم بهش جوابم نه بود.من بخاطر دوست داشتن اون داشتم خودمو نابود میکردم و نمیدیدم...
#شیرین
#عاشقانه #عکس_نوشته #هنر_عکاسی #جذاب #عکس #خلاقیت #هنر
....دوستش داشتم،دوسم داشت.خانواده ها در جریان بودن،کل شهر میدونستن.
قرار بود قبل ازعیدرسمیش کنیم.اون درگیر پایان نامه و معافیت سربازیش بود تا زودتر کاراشو بکنه که مشکلی پیش نیاد.منم درگیر انتخاب لباس و کارای دخترونه.
یه شب قبل خواب،موقع چت دعوامون شد.
فرداش قرار بود همو ببینیم و...
من به شدت کلیه درد داشتم. بهش گفتم فردا نمیتونم بیام حالم خوب نیست. مثل تمام مواقعی که یه چیزی باب میلش نباشه شلوغ کاری میکنه ، شروع کرد به دعوا راه انداختن که تو دروغ میگی نمیخوایی بیایی ببینمت. بهم برخورد.یه کم مکث کردم و باخودم مرور کردم تمام روزای باهم بودنمونو. همش دعوا....
همش توهین ، همش بی احترامی . چرا؟چون همه چیز باید همونی میبود که اون میخواست وگرنه زمینو به آسمون میدوخت . درنهایت بعد از کلی فحش و بی احترامی من چندروزی قهر میکردم و اون که میدونست اشتباه کرده پاپیش میذاست و قول میداد دیگه تکرار نشه ولی هرباربیشتر و بدتر میشد.شوکه شدم که چطور...
اینهمه وقت تحمل کردم، چطور فکر کردم میتونم باهمچین آدمی زندگی کنم.
باخودم گفتم تمومش کن.
یه صدایی توی ذهنم گفت آخه همه میدونن ، آخه دوسش داری.چطوری میخوایی توچشم بقیه نگاه کنی؟
باخودم گفتم نمیتونم تمام عمرمو بخاطراینکه مردم میدونن و دوسش دارم تو دعوا و با شنیدن توهین بگذرونم....
گوشیو برداشتم و نوشتم : هرچی بود تموم شد برو کسیو پیدا کن که مثل من دروغگو نباشه ،ارسالش کردم و خوابیدم.
صدبار پیام داد ، زنگ زد ، معذرت خواهی کرد ، قول داد. اما اینبار باهمه علاقم بهش جوابم نه بود.من بخاطر دوست داشتن اون داشتم خودمو نابود میکردم و نمیدیدم...
#شیرین
#عاشقانه #عکس_نوشته #هنر_عکاسی #جذاب #عکس #خلاقیت #هنر
۵.۵k
۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.