مظلومیت و غربت امام مجتبی(ع)
مظلومیت و غربت امام مجتبی(ع)
باور عائشه به عدم صلاحیت معاویه/ اقرار معاویه به غصب خلافت
روایت است (امام) حسن بن علی علیهما السلام بر معاویه که بر تختش دراز کشیده بود داخل شد. سلام کرد.
معاویه برخاست و با او دست داد سپس دوباره دراز کشید. (امام) حسن(ع) پائین پای او نشست. معاویه گفت:
ای ابا محمد از ام المومنین عایشه تعجب نمی کنی؟ فکر می کند من شایسته ی خلافت نیستم!
(امام)حسن(ع) فرمود: و تو از گفته ی او تعجب کردی؟ معاویه گفت: بله بسیار تعجب کردم!
(امام)حسن(ع) فرمود: اما عجیب تر از آن این است که من پائین پای تو نشسته ام و تو دراز کشیده ای!
معاویه شرمنده شد و برخاست و رو به او گفت: تو را قسم میدهم چقدر بدهی داری؟ فرمود: صد هزار. پس گفت:
ای غلام سیصد هزار برای او ببر. هنگامی که (حضرت) خارج شد یزید به معاویه گفت: پدر! او با همه گونه بدی!
با تو برخورد کرد و تو این چنین به او بخشش کردی؟ معــاویه گفت: پسرکم در حقیقت والله این حق آنهاست
و ما آن را گرفته ایم آیا رواست آنها بر ترک مرکبی که برای ایشان است و ما آنرا گرفته ایم سوار نکنیم؟
و روی : «أن الحسن بن علی علیهما السلام دخل علی معاویه وهو مضطجع علی سریره، فسلّم علیه فقام إلیه وصافحه ثم اضطجع، فجلس الحسن عند رجلیه فقال: یا أبا محمّد الّا تعجب من ام المؤمنین عائشه تزعم أنی لست أهلًا للخلافه، فقال الحسن: أو عجبت مما قالت؟ قال: بلی کلّ العجب، فقال الحسن: فأعجب من ذلک جلوسی عند رجلیک وأنت مضطجع، فاستحیی معاویه وقام وأقبل علیه ثم قال له: أقسمت علیک کم علیک من الدین؟ قال له: مائه ألف، فقال: یا غلام إحمل معه ثلثمائه ألف، فلما خرج قال له ابنه یزید: یا أبه انه استقبلک بکل مکروه وأعطیته ما أعطیته فقال: یا بنی ان الحق واللَّه حقهم وأخذناه أفلا نردفهم- یا بنی- علی دابتهم التی رکبناها» { مقتل الحسین. خوارزمی ج 1 ص 132 / و أورده ابن أبی الحدید فی شرح نهج البلاغه ج 4 ص 4 طبعه مصر / بحار الانوار ج 44 ص108}
باور عائشه به عدم صلاحیت معاویه/ اقرار معاویه به غصب خلافت
روایت است (امام) حسن بن علی علیهما السلام بر معاویه که بر تختش دراز کشیده بود داخل شد. سلام کرد.
معاویه برخاست و با او دست داد سپس دوباره دراز کشید. (امام) حسن(ع) پائین پای او نشست. معاویه گفت:
ای ابا محمد از ام المومنین عایشه تعجب نمی کنی؟ فکر می کند من شایسته ی خلافت نیستم!
(امام)حسن(ع) فرمود: و تو از گفته ی او تعجب کردی؟ معاویه گفت: بله بسیار تعجب کردم!
(امام)حسن(ع) فرمود: اما عجیب تر از آن این است که من پائین پای تو نشسته ام و تو دراز کشیده ای!
معاویه شرمنده شد و برخاست و رو به او گفت: تو را قسم میدهم چقدر بدهی داری؟ فرمود: صد هزار. پس گفت:
ای غلام سیصد هزار برای او ببر. هنگامی که (حضرت) خارج شد یزید به معاویه گفت: پدر! او با همه گونه بدی!
با تو برخورد کرد و تو این چنین به او بخشش کردی؟ معــاویه گفت: پسرکم در حقیقت والله این حق آنهاست
و ما آن را گرفته ایم آیا رواست آنها بر ترک مرکبی که برای ایشان است و ما آنرا گرفته ایم سوار نکنیم؟
و روی : «أن الحسن بن علی علیهما السلام دخل علی معاویه وهو مضطجع علی سریره، فسلّم علیه فقام إلیه وصافحه ثم اضطجع، فجلس الحسن عند رجلیه فقال: یا أبا محمّد الّا تعجب من ام المؤمنین عائشه تزعم أنی لست أهلًا للخلافه، فقال الحسن: أو عجبت مما قالت؟ قال: بلی کلّ العجب، فقال الحسن: فأعجب من ذلک جلوسی عند رجلیک وأنت مضطجع، فاستحیی معاویه وقام وأقبل علیه ثم قال له: أقسمت علیک کم علیک من الدین؟ قال له: مائه ألف، فقال: یا غلام إحمل معه ثلثمائه ألف، فلما خرج قال له ابنه یزید: یا أبه انه استقبلک بکل مکروه وأعطیته ما أعطیته فقال: یا بنی ان الحق واللَّه حقهم وأخذناه أفلا نردفهم- یا بنی- علی دابتهم التی رکبناها» { مقتل الحسین. خوارزمی ج 1 ص 132 / و أورده ابن أبی الحدید فی شرح نهج البلاغه ج 4 ص 4 طبعه مصر / بحار الانوار ج 44 ص108}
۱.۹k
۲۷ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.