بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم
یا زینب
از رواق حرم حضرت زینب که وارد صحن شدم، حجت را روبروی خودم دیدم با ذوق و شوق به سمت هم رفتیم.
بعد از سلام و احوالپرسی پرسیدم اینجا چکار می کنی؟ کی اومدی؟
گفت: یکی دو روزی هست اومدم. از هر دری زدم که با اعزام بیام، نشد که نشد خودم رو سوندم اینجا بینم میشه راهی پیدا کرد و موندگار بشم و جزء مدافعین حرم بشم.
بهش گفتم، خیلی بعیده نگهت دارن. حتما باید از ایران اعزام میزدی و معرفی میشدی. خیلی ها رو دیدم تا اینجا اومدن اما چون از کانال نیرو معرفی نشده بودن، برشون گردوندن.
بعد خندیدم و گفتم، خلاصه معطل نشو و برگرد.
گفت: نه بابا نا امید نمیشم. از بی بی خواستم حواله رو امضا کنه
اومدم اینجا تا برم خط. یکی دو نفر قولشو دادن. فعلا که جلد حرم شدیم تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.
خیلی طول نکشید. چند شب بعد درست در شب شهادت فاطمه زهرا چشم یار حجت را گرفت و در انفجار کنار حرم حضرت زینب در حال کمک به مجروحین پر کشید و رفت.
آنهم چه رفتنی دقیقا از پهلو و بازو شبیه مادرش فاطمه زهرا شده بود. اوج شباهتش کبودی صورتش بود.
و نحن بکم انشاءالله لا حقون
مهدی سلحشور
🔻 🔻 🔻 🔻 🔻 🔻 🔻 🔻 🔻