آچق یه لباس پشت یه ویترین شدم

آچق یه لباس پشت یه ویترین شدم
اونم آچقم شده بود
تو چشای هم زل زده و بودیم و تو اون لحظات کوتاه راجب آیندمونم فک کردیم
اما.....


یکی دیگه آخریشو خرید-_-
دیدگاه ها (۶)

بعضی وقتا برا فرار کردن از چیزای اطرافمون و فکرامون ،خوابیدن...

چیزی سنگین سمت چپ قفسه ی سینم شکست...صداشو کسی نشنید ولی گوش...

:(

:(

زور و عشق پارت ۱۳

❌️کپشن خونده شود❌️

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط