دل بکن دیوانه جان! از عشق لیلای خودت
دل بکن دیوانه جان! از عشق لیلای خودت
ازامید رفته برباد وخیال خام فردای خودت
دل بکن از چال روی گونه هایش، دل بکن
خو بگیر از بیکسی با درد شبهای خودت
هر کسی جایی به مرگ آرزو تن می دهد..
سر ببر در لاک غم در قعر دریای خودت
اشک این دیوانه را دردا نمی بیند کسی
گریه کن در خلوت آرام دنیای خودت
سهم من هرگز نبودی نازنین بانوی عشق
گوشه ای چالم بکن در چشم زیبای خودت
باورت اما نشد تو باور عشق منی.........
این منم ! دیوانه جان ، اوج تمنای خودت
حرف دل کندن نزن از جان مگر دل میکَنَند؟
گوشه ای از او بگو با درد و غم های خودت..
ازامید رفته برباد وخیال خام فردای خودت
دل بکن از چال روی گونه هایش، دل بکن
خو بگیر از بیکسی با درد شبهای خودت
هر کسی جایی به مرگ آرزو تن می دهد..
سر ببر در لاک غم در قعر دریای خودت
اشک این دیوانه را دردا نمی بیند کسی
گریه کن در خلوت آرام دنیای خودت
سهم من هرگز نبودی نازنین بانوی عشق
گوشه ای چالم بکن در چشم زیبای خودت
باورت اما نشد تو باور عشق منی.........
این منم ! دیوانه جان ، اوج تمنای خودت
حرف دل کندن نزن از جان مگر دل میکَنَند؟
گوشه ای از او بگو با درد و غم های خودت..
۳.۸k
۲۴ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.