قسمت اول

قسمت اول
چارلی : خب بچه ها همه‌گی جمع شید که باهاتون کار دارم
همه به سمت چارلی برمیگردن و بهش نگاه میکنن
چارلی : خب بچه ها من برنامه سفر چیدم مه باهم دیگه بریم
الستر : به چه مناسبتی عزیزم
لوسیفر: هی به دختر من نگو عزیزم کله گوجه ای
چارلی : برای اینکه ما این چند وقته کلی کار کردیم میخوام به همگی یک استراحت بدم
سر پنسش: عام چارلی من میتونم تو هتل به مونم و از هتل مراقبت کنم و هم اختراعم رو کامل کنم
چارلی : باشه
الستر : پس منم می‌مونم
چارلی : نه الستر شما ها همه گی با من می‌آید
همه به ناچار از چارلی اطاعت کردن و شروع کردن به جمع کردن وسایلشون
هاسک که تا جایی که تونست الکل برداشت
لوسیفر هم گه نگم تو چمدونش بیشتر از لباس اردک جا کرده بود و ناراحت بود کع چرا نمیتونه بقیه اردکان رو برداره
( چارلی نذاشت که پدرش بقیه اردکاش ذو برداره )
وگی هم تا جایی که تونست وسایل دفاعی مثل نیزه خنجر و چیز های دیگه برداشت
آنجل هم که کلی لباس با همراه وسایل خوکش رو برداشته بود
الستر فقط چند دست لباس و یک چاقوی جیبی و رادیو رو برداشته بود
نیفتی فقط یک دست لباس برداشته بود
چری هم که مثل همیشه یک تپه بمب برداشته بود
همه‌گی تقریبا آماده شده بودن
چارلی : خب بریم
لوسیفر: چارلی داریم کجا میریم بزار من به اونجا پورتال بزنم
چارلی: نه پدر قراره همه ی ما با مینی بوس بریم
لوسیفر: ولی با پورتال راحت تره
انجل: اعليحضرت انقدر گیر ندید دیگه
هاسک : آنجل تو باید تو همه چیز دخالت کنی آخه
آنجل: چی گفتی پیری
هاسک : .....
دیدگاه ها (۱)

منو دخترم

😌

یک بار برای همیشه الستر یا لوسیفر من خودم لوسیفر

~حقیقت پنهان~

دختر سایهPart=17رفتیم به سمت کافه نشستیم کنار چان و هر کس سف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط