ادامه کتاب

📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》

#قسمت_صدوبیستُ_سه

سرِ صبح، رحیم و چند نفر از بچه‌ها رفتند به قراصی. بر خلاف انتظار، روستا آرام‌تر از چیزی بود که فکرش را می‌کردیم. بچه‌ها رفته‌رفته به این نتیجه رسیدند که دست‌کم، حمله‌ی صبحگاهی تکفیری‌ها منتفی است.

ساعت به ده صبح نرسیده، سخنرانی آقا در حرم امام شروع می‌شود. آقا از روزهایی می‌گوید که ما «آقابالاسرِ آمریکایی و انگلیسی» داشتیم. و من این‌جا، دور از وطن، به کشوری نگاه می‌کنم که می‌کوشد زیر فشار تکفیری-آمریکایی، تاب بیاورد؛ آقابالاسر نپذیرد.

آقا دوباره دستِ مهرش را می‌کشد روی قلب‌های ما و آرام‌مان می‌کند:«جوانانِ عزیز! به کوری چشم دشمن، شما پیروزید...» انگار بارقه‌ای است در آن ابهامِ تاریک... رحیم و بچه‌ها، بعد سخنرانی آقا، کمی استراحت کردند و خوابیدند.

رحیم که بیدار شد، ناهار را خورده‌نخورده رفت که سری به روستای قراصی بزند.
....


۱۲۳
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو
🌷─┅─🍃🌸🍃─┅─
💠 @shahiddaneshgar
دیدگاه ها (۰)

عادت کردیم و فقط #شعار میدیم"وای اگر #خامنه_ای حکم #جهادم ...

#توییت آقای تحلیلگر✍️ تیرِغیبی که در تاریخ در حرکت میماند تا...

⭕️ گویا #علیرضا_اکبری که اطلاعات مهمی در حوزه‌های #نظامی ، ...

♦️یک شخصیت #آمریکایی در صفحه #توییتر خود نوشت:🔹#ایران #سیص...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط