دل دادی و با دلبـری، بـردی که درگیرم کنی
دل دادی و با دلبـری، بـردی که درگیرم کنی
با رســم نوآیین خود با بوسه ای سیرم کنی
باعشق میگفتی که سلطان دل و دینم شدی
باناز می بردی غریبانه، زمیـن گیــــرم کنی
هرچنــدعاشق می شدم بی طاقتیهای دلم
تاب و تحمل را گرفت تا این چنین پیرم کنی
تا چشم برهم می زنم خیس نگاهم می شوی
جرم و گناهم چیست که اینگونه دلگیرم کنی؟
با ناز و عشوه امدی وقتی که دیدی عاشقم
خالی نمودی پشت من تاازخودت دیرم کنی!
من اهل رفتن نیستم با اینکه ازدل رفته ای
در بی کسی های خودم هرچند زنجیـرم کنی
غم را بگو بامن وفاداری کند در لحظه ها
میترسم ازتنها شدن چون دست وپاگیرم کنی
#دل دادی و با دلبـری، بـردی که درگیرم کنی
با رســم نوآیین خود با بوسه ای سیرم کنی
باعشق میگفتی که سلطان دل و دینم شدی
باناز می بردی غریبانه، زمیـن گیــــرم کنی
هرچنــدعاشق می شدم بی طاقتیهای دلم
تاب و تحمل را گرفت تا این چنین پیرم کنی
تا چشم برهم می زنم خیس نگاهم می شوی
جرم و گناهم چیست که اینگونه دلگیرم کنی؟
با ناز و عشوه امدی وقتی که دیدی عاشقم
خالی نمودی پشت من تاازخودت دیرم کنی!
من اهل رفتن نیستم با اینکه ازدل رفته ای
در بی کسی های خودم هرچند زنجیـرم کنی
غم را بگو بامن وفاداری کند در لحظه ها
میترسم ازتنها شدن چون دست وپا گیرم کنی
با رســم نوآیین خود با بوسه ای سیرم کنی
باعشق میگفتی که سلطان دل و دینم شدی
باناز می بردی غریبانه، زمیـن گیــــرم کنی
هرچنــدعاشق می شدم بی طاقتیهای دلم
تاب و تحمل را گرفت تا این چنین پیرم کنی
تا چشم برهم می زنم خیس نگاهم می شوی
جرم و گناهم چیست که اینگونه دلگیرم کنی؟
با ناز و عشوه امدی وقتی که دیدی عاشقم
خالی نمودی پشت من تاازخودت دیرم کنی!
من اهل رفتن نیستم با اینکه ازدل رفته ای
در بی کسی های خودم هرچند زنجیـرم کنی
غم را بگو بامن وفاداری کند در لحظه ها
میترسم ازتنها شدن چون دست وپاگیرم کنی
#دل دادی و با دلبـری، بـردی که درگیرم کنی
با رســم نوآیین خود با بوسه ای سیرم کنی
باعشق میگفتی که سلطان دل و دینم شدی
باناز می بردی غریبانه، زمیـن گیــــرم کنی
هرچنــدعاشق می شدم بی طاقتیهای دلم
تاب و تحمل را گرفت تا این چنین پیرم کنی
تا چشم برهم می زنم خیس نگاهم می شوی
جرم و گناهم چیست که اینگونه دلگیرم کنی؟
با ناز و عشوه امدی وقتی که دیدی عاشقم
خالی نمودی پشت من تاازخودت دیرم کنی!
من اهل رفتن نیستم با اینکه ازدل رفته ای
در بی کسی های خودم هرچند زنجیـرم کنی
غم را بگو بامن وفاداری کند در لحظه ها
میترسم ازتنها شدن چون دست وپا گیرم کنی
۱.۹k
۰۴ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.