خاطراتشهدا

#خاطرات_شهدا

برادر احمد هر روز بین ساعت ۱۱ الی ۱۲ برای پانسمان می‌آمد و در این ساعت هم بسیار دقیق و مقرراتی بود. یک روز نیامد. خیلی منتظر شدیم اما خبری نشد و با برادر میرکیانی تماس گرفتیم. گفت: برادر احمد از سحر تا حالا، در حمام هستند! گفتم شرایط ما را به ایشان بگویید، ما ناراحت گچ پای ایشان هستیم که با کوچک‌ترین نَمی پاک می‌شود. از طرفی برق هم رفته و ما برای استریل وسایل، باید موتور برق روشن کنیم و منتظر ایشان هستیم.
۱۰ دقیقه بعد برادر میرکیانی و برادر احمد آمدند. خیلی نگران بودم و حتی ناراحت بودم از سهل ‌انگاری برادر احمد، اما دیدیم گچ پا سالم است! برادر میرکیانی من را صدا زد که «چیزی به برادر احمد نگویید، ایشان از صبح در حمام، لباس چرک‌های بچه‌ها را می‌شستند.» پای گچ شده را هم با نایلون پوشانده بود تا آسیبی نرسد. من رفتم به ایشان برسم، دیدم پوست انگشتان رفته و خون آمده است، اما به روی خودش نیاورد، من هم چیزی نگفتم.

راوی : خانم کاتبی

#احمدمتوسلیان یزدی (۱۳۳۲ در تهران)، فرمانده لشکر ۲۷ #محمدرسول‌الله در جنگ هشت ساله ایران و عراق بود. وی یکی از ۴ فرد #ربوده شده ایران در لبنان در سال ۱۳۶۱ است.
..........................................
💟 ڪلیــڪ ڪنید  ⇩⇩⇩
🆔 @Pedaran_Asemani
دیدگاه ها (۱)

هر #شهیدی کربلایی دارد ،خاک آن کربلا . . تشنه خون اوست . .وز...

تنها جمله ای که بعداز دیدن این تصویر به ذهنم میرسد همین است....

شهیدی که #سر_بی_تنش سخن گفت : شهید #علی_اکبردهقان متولد ۱۳۲۷...

رفتند تا زندگی را در کوچه ها فریاد کنند اینگونه بود که ما با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط