مثل چای با عطر هل وسط سرمای زمستان

.
مثلِ چای با عطرِ هل وسطِ سرمای زمستان،
مثلِ آرامشِ آغوشش در اوجِ تشویش،
مثلِ عطرِ یک آشنا در غریب ترین نقطه جهان،
مثلِ خنکایِ نفس هایش رویِ پیشانی داغِ تبدارت،
مثلِ پنج دقیقه خوابِ صبح،
میچسبد به جان
یکی که اسمش بی هیچ قید و شرطی
رفیق است
در این قطحی واژه ی دوست...
.
فاطمه_جوادی
دیدگاه ها (۳)

.دو استکان چایی بریزدستم بند استدارم خیالت را میبافم.کوروش_ن...

اگر یک دختر داشته باشم...موهایش را می گذارم تا کمر بلند شود....

.از وقتی دوست داشتنت،در رگ‌هایم جریان گرفتجورِ دیگر زنده ام،...

خیابان را آب و جارو زدم..با باد همصحبت شدم...با آیینه رقصیده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط