یاد آن پرتو سوزنده عشق

یاد آن پرتو سوزندهٔ عشق
که ز چشمت به دل من تابید
یاد آن بوسه که هنگام وداع
بر لبم شعلهٔ حسرت افروخت
یاد آن خندهٔ بیرنگ و خموش
که سراپای وجودم را سوخت


#فروغ_فرخزاد
دیدگاه ها (۱)

هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزدمرواریدی صید نخوا...

همه جا هستم ودر حال تماشای تواممن تماشاگر نامریی دنیای توامت...

کاش چون پرتو خورشید بهارسحر از پنجره می تابیدمکاش در بزم فرو...

با درد بساز چون دوای تو منمدر کس منگر که آشنای تو منمگر کشته...

در عمق رویا روزها ، با یاد تو سر کرده امدر راه تو دردانه گل ...

بهار و خاکستر

فراز مردانی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط