⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗 پارت ۵۷🔗⛓️
مسابقه منو لارا شروع شد کلاس به دو قسمت تقسیم شده بودن ی سمت لارا رو تشویق میکردن و سمت دیگه من رو لارا: حوییی بجای اینکه به اونور نگاه کنی حواست به من باشه چون اگر ار خودت مراقبت نکنی بجای بیمارستان تو ق..بری یوری: ببینیم کی راهیه بیمارستان میشه لارا قارد گرفت ی حرکاتی که انگار میخواد بهش آرامش بده انجام میداد هه فکر کنم کاراته کار یا تکواندویی باشه خب لارا خانم خوب تماشا کن بوکس چجوری شکستت میده دفاع گرفتم لارا حمله کرد ....بعد کلی ک.تک کاری بلاخره بردم بچه ها خیلی خوشحال بودن از اون بیشتر کوک بود که محکم بغلم کرد بعد مسابقه با کوک رفتیم به خونه
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
بعد مسابفه به خونه رفتیم وقتی رسیدم گوشیم زنگ خورد جواب دادم ناشناس: سلاااام داداش چطوری کوک: سول تویی سول: نه پس دوس دخترته آها داداش از سینگلی دراومدی؟ کوک: نه چطور سول: یعنی عاشقم نشدی کوک: ....چرا شدم سول : پس مبارکهمبارکههه میخوام بیام ببینمت کوک: از اون سره دنیا میخوای بیای منو ببینی !؟ سول: نه فقط تو میخوام ببینم زن داداش آیندم چه شکلیه کوک: کی راه میوفتی سول : همین فردا اونجام کوک: خیله خب فردا تو کافه میبینمت سول: باش بوس بای کوک: بای قطع کردم رفتم که برم حموم یوری داشت تلویزیون تماشا میکرد رفتم حموم بع. حموم گ فتم خوابیدم تا فردا برم پیش سول
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
وقتی کوک صحبت کرد فقط شنیدم به یکی گفت تو کافه میبینیمت صدای ی دختر میومد یعنی ...کوک نه نه نه اصلا هم اینجور نیست فردا میرم دنبالش میفهمم
⛓️✨️پرش زمانی به ۲ بعد از ظهر ✨️⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
تمام حواسم به کوک بود تیپ زد داشت میرفت که گفتم یوری: کجا میری منم ببر حوصلم پوکید کوک: ی کار مهم دارم اومدم میبرمت بیرون یوری: بش کوک رفت بیرون منم سریع آماده شدم سوار ماشین شدم دنبالش کردم دیدم جلو ی کافه وایساد رفت توش یهو ....ادامه دارد
حمایت فراموش نشه🫂🦋
⛓️🔗 پارت ۵۷🔗⛓️
مسابقه منو لارا شروع شد کلاس به دو قسمت تقسیم شده بودن ی سمت لارا رو تشویق میکردن و سمت دیگه من رو لارا: حوییی بجای اینکه به اونور نگاه کنی حواست به من باشه چون اگر ار خودت مراقبت نکنی بجای بیمارستان تو ق..بری یوری: ببینیم کی راهیه بیمارستان میشه لارا قارد گرفت ی حرکاتی که انگار میخواد بهش آرامش بده انجام میداد هه فکر کنم کاراته کار یا تکواندویی باشه خب لارا خانم خوب تماشا کن بوکس چجوری شکستت میده دفاع گرفتم لارا حمله کرد ....بعد کلی ک.تک کاری بلاخره بردم بچه ها خیلی خوشحال بودن از اون بیشتر کوک بود که محکم بغلم کرد بعد مسابقه با کوک رفتیم به خونه
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
بعد مسابفه به خونه رفتیم وقتی رسیدم گوشیم زنگ خورد جواب دادم ناشناس: سلاااام داداش چطوری کوک: سول تویی سول: نه پس دوس دخترته آها داداش از سینگلی دراومدی؟ کوک: نه چطور سول: یعنی عاشقم نشدی کوک: ....چرا شدم سول : پس مبارکهمبارکههه میخوام بیام ببینمت کوک: از اون سره دنیا میخوای بیای منو ببینی !؟ سول: نه فقط تو میخوام ببینم زن داداش آیندم چه شکلیه کوک: کی راه میوفتی سول : همین فردا اونجام کوک: خیله خب فردا تو کافه میبینمت سول: باش بوس بای کوک: بای قطع کردم رفتم که برم حموم یوری داشت تلویزیون تماشا میکرد رفتم حموم بع. حموم گ فتم خوابیدم تا فردا برم پیش سول
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
وقتی کوک صحبت کرد فقط شنیدم به یکی گفت تو کافه میبینیمت صدای ی دختر میومد یعنی ...کوک نه نه نه اصلا هم اینجور نیست فردا میرم دنبالش میفهمم
⛓️✨️پرش زمانی به ۲ بعد از ظهر ✨️⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
تمام حواسم به کوک بود تیپ زد داشت میرفت که گفتم یوری: کجا میری منم ببر حوصلم پوکید کوک: ی کار مهم دارم اومدم میبرمت بیرون یوری: بش کوک رفت بیرون منم سریع آماده شدم سوار ماشین شدم دنبالش کردم دیدم جلو ی کافه وایساد رفت توش یهو ....ادامه دارد
حمایت فراموش نشه🫂🦋
۱۶.۷k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.